کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفصيل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تفصیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: تَفاصیل] tafsil ۱. جدا کردن.۲. فصلفصل کردن کتاب و شرح و بسط دادن مطلب.۳. شرح و بیان.
-
جستوجو در متن
-
علی التفصیل
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] 'alattafsil مفصلاً؛ بهطور تفصیل؛ بهتفصیل.
-
تفاصیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تفصیل] tafāsil = تفصیل
-
پرآب وتاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [عامیانه، مجاز] por[']ābotāb با شرح و بسط بسیار؛ بهتفصیل و با اوصاف بسیار.
-
قصه پرداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qessepardāz کسی که قصهای را بهتفصیل بیان میکند؛ قصهپردازنده؛ داستانسرا.
-
مجمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ مفصل] mojmal ۱. کلامی که معنی آن محتاج به شرح و تفصیل باشد؛ مختصر؛ کوتاه.۲. مجملاً؛ بهطور اجمالی.
-
غیب الغیوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غَیبالغیوب] (تصوف) [قدیمی] qeybolqoyub = غیبالغیب: عارفانه آمدم در غیب از غیبالغیوب / جمع و تفصیل وجود خویش آسان یافتم (شاهنعمتالله ولی: ۶۶۷).
-
برشمردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) barše(o)mordan ۱. حساب کردن؛ به حساب آوردن.۲. با شرح و تفصیل بیان کردن: ایرادات این کار را برشمرد.۳. [قدیمی] دشنام دادن.۴. [قدیمی] شمردن.
-
اما
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [عربی] 'ammā ۱. ادات رفع توهم؛ ولی؛ لیکن: من افتادم ولی طوریم نشد.۲. ادات شرط: من میروم اما تو هم باید بیایی.۳. ادات تٲکید.۴. (حرف) ادات تفصیل: اما از آن که گفته بودی.
-
گزارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گزارشن، گزاره› gozāreš شرح و تفسیر قضیه؛ شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجامیافته.〈 گزارش دادن: (مصدر متعدی) اطلاع دادن؛ خبر دادن.〈 گزارش کردن: (مصدر متعدی)۱. بیان کردن.۲. تفسیر کردن؛ شرح دادن.
-
لفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] left = 〈 لفت دادن〈 لفت دادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] کاری را بیهوده طول و تفصیل دادن.〈 لفتولیس: (اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] کاسهلیسی و ریزهخواری از مال کسی؛ دلهدزدی.