کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفسیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: تَفاسیر] tafsir ۱. معنی کلامی را بیان کردن؛ واضح و آشکار ساختن معنی سخن.۲. شرح و بیان.۳. (ادبی) در بدیع، بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، مانند این شعر: به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری /...
-
جستوجو در متن
-
تفاسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تفسیر] tafāsir = تفسیر
-
مستفسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostafser کسی که دربارۀ چیزی از دیگری توضیح و تفسیر بخواهد؛ استفسارکننده.
-
معنی گزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] ma'nigozār شرحدهنده؛ تفسیرکننده.
-
اعنی
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی (= چنین قصد میکنم)] [قدیمی] 'a'ni یعنی. Δ در تفسیر و توضیح مطلبی گفته میشود.
-
زند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zand تفسیر و شرح اوستا به زبان پهلوی ساسانی.
-
استفسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estefsār ۱. توضیح و تفسیر خواستن؛ جویا شدن؛ پرسیدن.۲. (اسم) پرسش؛ سؤال.
-
تعجیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'jim رفع ابهام کردن یک نوشته با نقطه گذاشتن روی حروف نقطهدار یا تفسیر آن.
-
غریب القرآن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qaribolqor'ān لغات و اصطلاحاتی از قرآن مجید که به مرور زمان فهم آنها دشوار شده و محتاج به تفسیر است.
-
پالئوگرافی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [فرانسوی: paléographie] pāle'og[e]rāfi ۱. مطالعه و تفسیر علمی اسناد قدیمی.۲. اسناد قدیمی تفسیرشده.
-
مفسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mofasser کسی که معنی سخنی را بیان کند؛ کسی که مطلبی را شرحوبسط میدهد؛ تفسیرکننده.
-
تبیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabyin ۱. توضیح؛ تفسیر.۲. آشکار ساختن.۳. [قدیمی] بیان کردن.
-
گزارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گزارشن، گزاره› gozāreš شرح و تفسیر قضیه؛ شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجامیافته.〈 گزارش دادن: (مصدر متعدی) اطلاع دادن؛ خبر دادن.〈 گزارش کردن: (مصدر متعدی)۱. بیان کردن.۲. تفسیر کردن؛ شرح دادن.
-
اعجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'jām ۱. نقطه گذاشتن بر حروف.۲. رفع کردن ابهام نوشتهای بهوسیلۀ نقطهگذاری، اعراب گذاشتن، یا تفسیر.