کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفحص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفحص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafahhos جستجو کردن؛ کاوش کردن؛ تحقیق کردن دربارۀ امری یا چیزی.
-
جستوجو در متن
-
کنجکاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) konjkāv کسیکه در جایی یا در امری تفحص و کاوش میکند.
-
کنجکاوی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) konjkāvi تفحص؛ غور؛ دقت.
-
واکاویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) vākāvidan جستجو کردن؛ تفحص کردن؛ بازکاویدن.
-
متفحص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motafahhes تفحصکننده؛ جوینده؛ کاوشکننده.
-
عیب جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'eybjuy(')i تفحص عیب و خطای دیگران؛ نکتهگیری؛ خردهگیری.
-
کنکاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مغولی] ‹کنکاج› kankāš ۱. شور؛ مشورت.۲. جستجو؛ تفحص.
-
پالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] pāleš ۱. تفحص؛ جستجو؛ کاوش.۲. تصفیه.
-
پژوهندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pažuhandegi ۱. تفحص؛ تجسس.۲. تحقیق.۳. رسیدگی.
-
جستجو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹جستجوی، جستوجو› josto(e)ju تلاش برای یافتن و بهدست آوردن چیزی؛ تفحص؛ کاوش.
-
انکیزیسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: inquisition] 'ankizisiyon پرسوجو و تفحص دربارۀ عقاید مذهبی و سیاسی دیگران؛ تفتیش عقاید.
-
عیب جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹عیبجوی› 'eybju عیبجوینده؛ جویندۀ عیب دیگران؛ کسی که عیبها و بدیهای دیگران را تفحص میکند و آشکار میسازد.
-
استقرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استقراء] 'esteqrā ۱. تفحص، جستجو، تحقیق، و کنجکاوی.۲. (منطق) جزئیات را بررسی کردن و یک حکم کلی استخراج کردن؛ از جزء به کل رسیدن.
-
استقصا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استقصاء] [قدیمی] 'esteqsā ۱. کوشش، تفحص، و تحقیق کردن در امری.۲. کوشش تمام کردن در مسئلهای و به نهایت آن رسیدن؛ بررسی دقیق کردن و امری را به آخر رساندن.