کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹تافته، تفنه، تفنی، تنه› (زیستشناسی) [قدیمی] tafte = تنیده
-
تفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tafte سرخشده از حرارت آتش؛ تافته؛ گداخته: ◻︎ به دست آهن تفته کردن خمیر / بِه از دستبرسینه پیش امیر (سعدی۲: ۸۳).
-
واژههای مشابه
-
تفته جگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] taftejegar ۱. بیمار مبتلا به سل یا تب لازم.۲. عاشق دلسوخته.
-
تفته دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] taftedel تنگدل؛ دلافگار؛ آزردهدل.
-
جستوجو در متن
-
تافته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) tāfte ۱. گداخته؛ تفته؛ حرارتدیده.۲. (صفت فاعلی) [قدیمی] تابناک.
-
توبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: توپال] ‹توپال› [قدیمی] tubāl ریزههایی که از مس یا آهن تفته هنگام کوبیدن و چکش زدن آن میریزد؛ بُراده.
-
کی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَیّ] [قدیمی] key ۱. داغ کردن پوست بدن با آهن تفته.۲. (اسم) جای سوختگی با آهن گداخته.
-
توبال النحاس
فرهنگ فارسی عمید
[معرب. فارسی] [قدیمی] tubālonnohās ۱. ریزههایی که از مس تفته هنگام چکش زدن میپاشد.۲. کفی که در روی مس ذوبشده در کوره پیدا میشود.
-
داغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dāk] dāq ۱. [عامیانه] بسیارگرم؛ سوزان.۲. [مجاز] جالب؛ هیجانانگیز.۳. (اسم) [مجاز] نشانه.۴. (اسم) [مجاز] غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد: ◻︎ ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب:...