کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعيين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تعیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'yin ۱. معین و مخصوص کردن.۲. برگماشتن؛ کسی را به کاری یا مقامی گماشتن.
-
جستوجو در متن
-
ضرب الاجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zarbol'ajal تعیین وقت برای ادای دین یا انجام دادن کاری؛ تعیین وقت محدود.
-
اجاره بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'ejārebandi تعیین میزان اجارۀ یک یا چند مستغل.
-
قاضی القضات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قاضیالقضاة] [قدیمی] qāzelqozāt, qāziyolqozāt ۱. رئیس قضات؛ رئیس قاضیان؛ سردادور.۲. کسی که از جانب خلیفه یا سلطان تعیین میشد و حق داشت به دعاوی مردم رسیدگی کند و برای شهرهای دیگر قاضی تعیین کند.
-
ارتفاع سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (فیزیک) 'ertefā'sanj وسیلهای برای تعیین ارتفاع از سطح دریا.
-
الکل سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [فرانسوی. فارسی] (شیمی) 'alkolsanj وسیلهای برای تعیین مقدار الکل در مایعات.
-
بادنما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (هواشناسی) bādna(e,o)mā وسیلهای برای تعیین جهت وزش باد.
-
قیمت گذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qey(i)matgozār آنکه قیمت اشیا را سنجیده و ارزش آنها را تعیین میکند.
-
صداسنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (موسیقی) se(a)dāsanj وسیلهای برای اندازهگیری و تعیین ارتعاشات اصوات.
-
ارزیابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'arzyābi ۱. تعیین بها و ارزش چیزی.۲. بررسی.
-
امیرالحاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹امیر حاج› [قدیمی] 'amirolhāj[j] سرپرست قافلۀ حجاج که هر ساله از طرف دولت تعیین میشود.
-
تقویم البلدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqvimolboldān بیان عرض و طول و تعیین خراج شهرها.
-
موصی الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق، فقه) musā'elayh کسی که وصیتکننده او را برای اجرای وصیت خود تعیین کند؛ وصی.
-
مهرالمسمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (حقوق، فقه) mahrolmosammā مهری که در حین عقد ازدواج برای زن تعیین شده باشد.