کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعلیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعلیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'liq ۱. معلق کردن؛ آویختن؛ آویزان کردن چیزی به چیز دیگر.۲. چیزی در ذیل کتاب یا نامه نوشتن؛ یادداشتهایی بر کتاب افزودن.۳. (هنر) در خوشنویسی، نوعی از خطوط اسلامی که از رقاع و توقیع برآمده است.
-
جستوجو در متن
-
اشتراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ešterāt شرط کردن؛ شرط بستن؛ پیمان کردن؛ تعلیق کردن چیزی به چیزی.
-
شرط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: شُرُوط] šart ۱. الزام و تعلیق چیزی به چیز دیگر.۲. قرار؛ پیمان.
-
امولسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: émulsion] (شیمی) 'emo(u)lsiyon داروی مایع کدر و شیری که ذرات نامحلول به حالت تعلیق در آن قرار دارند.
-
نستعلیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مرکب از نسخ + تعلیق] (هنر) nasta'liq در خوشنویسی، یکی از خطهای معروف فارسی که از ترکیب دو خط نسخ و تعلیق بهوجود آمده است.