کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعلقات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
وارسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) vāraste ۱. آنکه تعلقات دنیوی ندارد؛ آزاده.۲. آزاد؛ رهاشده.
-
متجرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motajarred ۱. عریان؛ برهنه.۲. [مجاز] خالی از تعلقات مادی و دنیوی.
-
وارستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) vārastegi ۱. تعلقات دنیوی نداشتن؛ وارسته و آزاده بودن.۲. [قدیمی] آزادی؛ رهایی.
-
انغماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enqemās ۱. فروشدن در آب؛ زیر آب رفتن.۲. (تصوف) فرورفتن در مادیات و تعلقات جسمانی که انسان را از توجه به عالم قدس باز دارد.
-
آزادی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āzādi ۱. آزاد بودن؛ رها بودن از قیدوبند؛ زندانی یا اسیر نبودن.۲. رهایی؛ خلاصی.۳. حق انجام دادن افکار و خواستهها بر اساس ارادۀ خود.۴. جوانمردی.۵. گسستگی از تعلقات؛ وارستگی: ◻︎ نعمتی بهتر از آزادی نیست / بر چنین مائده کفران چه کنم (خا...
-
آزاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āzāt، مقابلِ بنده] 'āzād ۱. رها؛ یله؛ رسته.۲. بدون دلبستگی به دنیا و تعلقات آن؛ وارسته: ◻︎ عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه / پای آزادان نبندند ار به جایی رفت رفت (حافظ: ۱۸۲).۳. بیقیدوبند.۴. آنکه آزادی دارد.۵. آنکه یا آنچه وا...
-
خرقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خرقَة] xerqe ۱. (تصوف) جبهای که از دست پیر میپوشیدهاند و گاهی از تکههای گوناگون دوخته میشد.۲. [قدیمی] نوعی پوستین بلند.۳. [قدیمی] تکهای از پارچه یا لباس.〈 خرقه از کسی داشتن: (تصوف) مرید و پیرو کسی بودن و خرقه از او گرفتن: ◻︎ ه...