کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تظاهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تظاهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazāhor ۱. آشکار شدن.۲. خودنمایی کردن؛ خود را به داشتن حالت یا صفتی وانمود کردن.۳. [قدیمی] همپشت شدن؛ یکدیگر را یاری کردن.
-
جستوجو در متن
-
تجاهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tajāhor تظاهر به کاری کردن.
-
متشاعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَشاعر] mota(e)šā'er کسی که خود را شاعر میپندارد و تظاهر به شاعری میکند.
-
شو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: show] šo[w] ۱. نمایش.۲. جلوه؛ تظاهر.
-
تجاهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tajāhol خود را به نادانی زدن؛ به نادانی تظاهر کردن؛ خود را نادان نشان دادن.
-
ریاکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] riyākār کسی که ریا میکند؛ آنکه تظاهر به نیکوکاری و پاکدامنی میکند؛ دورو.
-
زندقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زندقَة] zandaqe ۱. زندیقی؛ بیدینی.۲. کفر باطنی با تظاهر به ایمان.
-
تشاعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašā'or ۱. تظاهر به شاعری کردن؛ خود را شاعر پنداشتن یا شاعر نمایاندن.۲. بهتکلف شعر گفتن.
-
تکلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] takallof ۱. رنج و سختی بر خود نهادن؛ به خود رنج دادن.۲. تظاهر کرن به امری؛ کاری به مشقت و خلاف عادت کردن.
-
دورویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] doruy(')i ۱. دورو بودن؛ نفاق؛ تزویر؛ دورنگی.۲. تظاهر به دوستی و پنهان داشتن کینه و دشمنی.
-
ختنبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xatambar ۱. مفلس و تهیدستی که تظاهر به ثروتمندی میکند: ◻︎ بدانسان که هستی چنان مینمای / مزن هرزهلاف و ختنبر مباش (فرخی: ۴۵۳).۲. توانگری که تظاهر به تنگدستی و بینوایی کند: ◻︎ با فراخیست ولیکن بهستم تنگ زَید / آنچنان شد که چون او هیچ...
-
تقیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تقیَّة] taqiy[y]e ۱. (فقه) خودداری از اظهار عقیده و مذهب، یا تظاهر برخلاف عقیده.۲. (فقه) خود را هممذهب دیگران نشان دادن برای حفظ جان.۳. [قدیمی] پرهیزکاری.۴. [قدیمی] پرهیز کردن.
-
ریا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رئاء] riyā ۱. خود را به نیکوکاری جلوه دادن برخلاف حقیقت؛ تظاهر به نیکوکاری و پاکدامنی.۲. (فقه) انجام دادن عمل نیک برای جلب نظر مردم نه بهجهت رضای خدا: رویوریا.
-
زندیق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: zandīk، جمع: زَنادِقَة و زَنادیق] [قدیمی] ze(a)ndiq ۱. کسی که در باطن کافر باشد و تظاهر به ایمان کند؛ ملحد؛ مرتد؛ کافر؛ بیدین.۲. هریک از اصحاب عبداللهبن سبا و از غلاة شیعه که معتقد به خدایی علیبن ابیطالب بودهاند و ...