کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصویب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصویب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasvib ۱. به راستی و درستی امری حکم کردن؛ رٲی به درستی کاری دادن؛ تٲیید؛ راستودرست دانستن.۲. راستگو دانستن.۳. (سیاسی) رٲی موافق دادن به لایحۀ قانونی از طرف مجلس شورا یا هیئت وزیران.
-
واژههای مشابه
-
تصویب نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (سیاسی) tasvibnāme مقرراتی که هیئت وزیران تصویب کنند و برای اجرا به ادارات دولتی ابلاغ شود؛ مصوبه.
-
جستوجو در متن
-
مصوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosavvab آنچه به راستی و درستی آن حکم دادهشده؛ تصویبشده.
-
روانامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] ravānāme نوشتهای به امضای رئیس کشور یا رئیس دولت که به کنسول داده میشود و مٲموریت او را تصویب و تجویز میکند.
-
ابستروکسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: obstruction] (سیاسی) 'abst[e]roksiyon حاضر نشدن عدهای از نمایندگان مجلس قانونگذاری به منظور از اکثریت انداختن جلسه و جلوگیری از تصویب لایحهای که در مجلس مطرح شده.
-
لایحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لائحَة، جمع: لَوائِح] ‹لائحه› lāyehe ۱. نوشتهای که در آن پیشنهاد یا ادعایی ارائه شده باشد.۲. [مقابلِ طرح] (سیاسی) قانونی که از طرف دولت برای تصویب تقدیم مجلس میشود.
-
پارلمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: parlement] (سیاسی) pārlemān مجلس نمایندگان ملت در کشورهای مشروطه و جمهوری که در آنجا قوانین را تصویب میکنند و به کارهای قوۀ مجریه رسیدگی میکنند.
-
پیشنهاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišnahād ۱. طرح، نقشه، و آنچه به فکر کسی برسد و برای رسیدگی به نظر شخص دیگر برساند که پس از تصویب و موافقت وی اجرا شود.۲. نامهای که خریدار، فروشنده، پیمانکار، یا داوطلب کاری به کس دیگر یا به مؤسسه یا ادارهای بنویسد و آمادگی و شرایط خود را برا...
-
مجلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مجالس] majles ۱. محل نشستن مردم؛ جای نشستن.۲. مکانی که در آن عدهای به منظوری خاص گرد هم میآیند.۳. مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانونگذاری جمع میشوند.۴. نمایندگان مردم؛ پارلمان.۵. مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان...
-
حق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حقّ] haq[q] ۱. [مقابلِ باطل] راست؛ درست: حرفِ حق.۲. (اسم) اختیاری که طبیعت، قانون، یا عرف به کسی داده است: حقّ حرف زدن.۳. (اسم) هزینه یا کارمزدی که در برابر انجام کاری به شخص یا نهادی پرداخت میشود: حقّ بیمه.۴. (اسم) تسهیلاتی که شخص در ب...
-
طرح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tarh ۱. (نقاشی) تصویر بدون رنگ.۲. (ادبی) خلاصۀ حوادث یک داستان.۳. (اسم مصدر) مطرح کردن؛ پیشنهاد کردن؛ ارائه کردن.۴. (اسم مصدر) پیریزی کردن؛ بنا نهادن.۵. نقشه.۶. مطلب.۷. (سیاسی) قانونی که برای مطالعه و تصویب تهیه میشود.۸. (اسم مصدر) [قد...