کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشنه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tišnak] ‹تش› tešne انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد.
-
واژههای مشابه
-
لب تشنه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹تشنهلب› labtešne آنکه تشنه است.
-
تشنه کام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tešnekām کسی که کام او از تشنگی خشک شده باشد؛ بسیارتشنه.
-
تشنه لب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tešnelab کسی که لبهایش از تشنگی خشک شده باشد؛ تشنه؛ بسیارتشنه.
-
جستوجو در متن
-
تشنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tešnegi تشنه بودن؛ حالت شخص تشنه.
-
لهبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] lahabān تشنه.
-
تش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] te(a)š تشنه.
-
عطشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'atšān تشنه.
-
عطش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ataš تشنه شدن؛ تشنگی.
-
ظما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zama' تشنه شدن؛ عطش؛ تشنگی.
-
سقاخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] saqqāxāne ظرف بزرگ یا منبع که در محلی بسازند و آب در آن بریزند تا مردم تشنه در آن جا آب بیاشامند.
-
بی صفا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bisafā ۱. بیطراوت.۲. کدر.۳. بیاخلاص: ◻︎ تشنه بر خاک گرم مردن به / کآب سقایِ بیصفا خوردن (سعدی۲: ۷۰۷).
-
مدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] madar ۱. کلوخ؛ گِل: ◻︎ بر سر دیوار هر کاو تشنهتر / زودتر برمیکَند خشت و مدر (مولوی: ۲۳۷).۲. ده؛ روستا.