کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تسوج، تاسوج، طسوج› [قدیمی] tasu ۱. یک قسمت از ۲۴ قسمت شبانهروز؛ یک ساعت.۲. یک قسمت از ۲۴ قسمت چوب گز بزازان.۳. یک قسمت کوچک از چیزی.
-
جستوجو در متن
-
طسوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تسو] [قدیمی] tasuj = تسو
-
دانگانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دانگی› [قدیمی، مجاز] dāngāne ۱. آنچه به یکدانگ یعنی یکششم دِرهم بیرزد.۲. چیزی کم و نزدیک به یکدانگ: ◻︎ گرچه مرا هست به خروار فضل / نیست ز دانگانه مرا یک تسو (کمالالدیناسماعیل: ۵۱۹).