کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
طری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: طریّ] [قدیمی] tari تروتازه؛ شاداب؛ باطراوت.
-
جستوجو در متن
-
شادابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šādābi تری و تازگی؛ طراوت.
-
رطوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رطوبة] rotubat ۱. تری؛ نمناکی.۲. نرمی؛ ملایمت.
-
نداوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نداوة] [قدیمی] nadāvat ۱. تر شدن؛ تری؛ نمناکی.۲. شادابی؛ طراوت.
-
ترطیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tartib ۱. تر کردن؛ نمدار کردن.۲. تری؛ نمداری.
-
بلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] balal ۱. تر کردن با آب.۲. (اسم) تری؛ نمناکی.۳. (اسم) نم.
-
خنگ بید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xengbid = خار١: ◻︎ تن خنگبید ارچه باشد سپید / به تری و نرمی نباشد چو بید (رودکی: ۵۴۲).
-
مفروق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mafruq ۱. (ریاضی) عدد کوچکتری که از عدد بزرگتر کم شود.۲. [قدیمی] پراکنده.
-
فلات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فلاة، جمع: فَلوات] (جغرافیا) falāt هر یک از قسمتهای مرتفع و بسیار پهناور سطح زمین که حداقل از یک طرف به زمین پستتری محدود است.〈 فلات قاره: (زمینشناسی) قسمتی از کف اقیانوس که متصل به خشکی ساحلی میباشد و محل تهنشتهایی است که اص...
-
زیرافکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) zir[']afkand = زیرافکن: ◻︎ آه کز یاد ره و پردۀ عراق / رفت از یادم دم تلخ فراق ـ وای کز ترّیّ زیرافکند خُرد / خشک شد کشت دل من، دل بمرد (مولوی: ۱۲۳).
-
نم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nam, namb] ‹نمج، نمچ› nam ۱. اثر تری؛ رطوبت؛ نا.۲. (صفت) [مجاز] مرطوب.۳. [قدیمی] آب اندک.۴. [قدیمی] باران.۵. [قدیمی، مجاز] اشک.۶. [قدیمی] قطره.
-
تمشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تمش، تموش، تمیش› (زیستشناسی) tamešk میوهای ترشمزه، شبیه شاتوت یا توتفرنگی، و به رنگ سرخ مایل به سیاهی. بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگلها و صحراها میروید. در بعضی جاها آن را میکارند و تربیت میکنند و میوۀ بهتر و درشتتری...
-
چهارطبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] čahārtab' ۱. (طب قدیم) مزاجهای چهارگانه که در بدن انسان یا در مواد خوراکی در اثر فعلوانفعال متقابل در بدن ظاهر میشود و عبارتند از گرمی، سردی، خشکی و تری (حرارت، برودت، یبوست؛ رطوبت): ◻︎ طبایع تر و خشک و گرم است و سرد / مرکب...