کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تیرکش› tarkeš ۱. قطعاتی از گلوله و خمپاره و مانند اینها که بر اثر انفجار پراکنده میشود.۲. [قدیمی] کیسه یا جعبه که در قدیم تیرهای کمان را در آن میگذاشتند و به پهلوی خود آویزان میکردند؛ تیردان؛ شغا؛ شکار؛ کیش.
-
جستوجو در متن
-
کیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kiš = ترکش
-
تیردان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tirdān = ترکش
-
تیرکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tirke(a)š = ترکش
-
جوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jule تیردان؛ ترکش.
-
شگا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شگاه، شغا› [قدیمی] šagā تیردان؛ ترکش.
-
شغا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شغاه، شگا، شکا› [قدیمی] šaqā تیردان؛ تیرکش؛ ترکش.
-
نیم لنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nimlang ۱. ظرفی که کمان را در آن میگذارند؛ قربان؛ ترکش؛ تیردان.
-
خیری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خیر، خیرو، هیری› xiri, xeyri ۱. (زیستشناسی) = شببو: ◻︎ ترکش خیری تهی از تیر خار / گاه سپر خواست گهی زینهار (نظامی۱: ۲۹).۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] زرد.
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kaš] [قدیمی] kaš ۱. بغل؛ آغوش: ◻︎ چنین گفت کاین کودک شیرفش / مرا پرورانید باید به کش (فردوسی۲: ۵۴۹).۲. سینه: ◻︎ بینداخت شمشیر و ترکش نهاد / چو بیچارگان دست بر کش نهاد (سعدی۱: ۹۱).
-
جعبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جعبَة] ja'be ۱. ظرفی صندوقمانند که از مقوا، چوب، پلاستیک، و امثال آن ساخته میشود.٢. [قدیمی] تیردان؛ ترکش.٣. (موسیقی) [قدیمی] نوعی آلت موسیقی: ◻︎ چون فروراند زخمه بر جعبه / هرکه بشنید گرددش سغبه (مسعودسعد: ۴۶۸).
-
آژیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اژیر› 'āžir ۱. صدایی خاص و ممتد برای باخبر کردن دیگران از حادثه.۲. دستگاهی که صدا را برای هشدار و تخدیر ایجاد میکند.۳. [قدیمی] باهوش؛ هوشمند؛ هوشیار؛ زیرک.۴. [قدیمی] محتاط؛ مراقب: ◻︎ سپه را بیارای و آژیر باش / شب و روز با ترکش و تیر باش (...