کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taraqqi ۱. بر شدن؛ بالا رفتن؛ بلند شدن.۲. به درجۀ بلند رسیدن.
-
جستوجو در متن
-
صعود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] so'ud ١. بالا رفتن از جایی.٢. [مجاز] ترقی کردن.
-
ارتقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ارتقاء] 'erteqā ۱. پیشرفت؛ ترقی.۲. به پایۀ بالاتر رسیدن.
-
بلندپروازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] bolanparvāzi ۱. خودستایی.۲. خودنمایی.۳. آرزوی ترقی و عظمت داشتن.
-
گردون گرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گردونگرای› [قدیمی] gardunga(e)rā ۱. آنکه آهنگ رسیدن به آسمان کند.۲. [مجاز] خواهان ترقی و اعتلا.
-
پیشرفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) pišraft ۱. پیشروی.۲. جلو رفتن؛ پیش رفتن.۳. پیروزی.۴. ترقی.
-
راقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] rāqi ۱. بالارونده؛ ترقیکننده.۲. کسی که مدارج علم و دانش را پیموده باشد؛ تحصیلکرده.
-
برکشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) barke(a)šidan ۱. بالا کشیدن؛ بالا بردن.۲. بیرون آوردن.۳. تربیت کردن.۴.پروردن.۵. کسی را ترقی دادن و بر مرتبۀ او افزودن.
-
رشد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rošd ۱. نمو؛ ترقی؛ بالیدگی.۳. [قدیمی] به راه راست شدن؛ از گمراهی به راه آمدن.۲. [قدیمی] پایداری و ایستادگی در راه راست.
-
بلندپرواز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bolandparvāz ۱. پرندهای که در آسمان اوج گیرد، مانند باز، عقاب، و مانندِ آن.۲. [مجاز] ویژگی کسی که آرزوی ترقی و عظمت دارد و بیش از مقام و مرتبهاش خودنمایی و خودستایی میکند؛ بلندگرای.
-
تمدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamaddon ۱. شهرنشین شدن.۲. خوی شهری گزیدن و به اخلاق مردم شهر آشنا شدن.۳. زندگانی اجتماعی؛ همکاری مردم با یکدیگر در امور زندگانی و فراهم ساختن اسباب ترقی و آسایش خود.
-
کمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kamāl ۱. بالاترین مرتبۀ چیزی؛ نهایت: با کمال خرسندی.۲. (اسم مصدر) برتر بودن در داشتن صفات نیک؛ کامل بودن؛ آراستگی صفات.۳. درایت؛ دانایی؛ خردمندی.۴. (اسم) (فلسفه) صورت نهایی و طبیعی هرچیز.۵. (اسم مصدر) (تصوف) رسیدن به مرحلۀ محو و فنا.&lan...
-
رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōd] ‹روی› ru ۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دریای جوشان زمین بردمید / چنان شد که کس روی هامون ندید (فردوسی: ۴...