کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترغیب (به کار بد) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رسوایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) rosvāy(')i بیآبرویی و شرمندگی به جهت کار؛ بد بدنامی.
-
وسوسه انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] vasvase'angiz آنچه یا آنکه سبب وسوسه و اندیشۀ بد شود و آدمی را به کار بد برانگیزد؛ وسوسهانداز.
-
عقاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqāb سزای گناه و کار بد کسی را دادن؛ جزای کردار بد؛ عذاب.
-
شیاطین الانس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] šayātinol'ons کسانی که به اخلاق فاسد انس میگیرند و دیگران را به شر و فساد در کارهای بد تشویق و ترغیب کنند.
-
انتقام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enteqām رفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام میشود؛ کینه کشیدن از کسی؛ کینه گرفتن؛ کینهتوزی.
-
پت پت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] petpet ۱. صدای شعلۀ شمع یا چراغ هنگامی که رو به خاموشی است.۲. صدای موتور اتومبیل وقتی که بد کار کند.
-
مولش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] muleš درنگ؛ تٲخیر: ( به کار دهر مولش گرچه بد نیست / ولی در خیر کردن از خرد نیست (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).
-
شکایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شکایة] šekāyat ۱. گله کردن از کسی به دیگری؛ از جور و ستم یا رفتار و کار بد کسی نزد دیگری گله کردن یا نالهوزاری کردن.۲. تظلم؛ دادخواهی.
-
عفیف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَعفّاء] 'afif کسی که از کار بد و حرام خودداری میکند؛ پرهیزکار؛ پارسا؛ پاکدامن.
-
رجس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rejs ۱. پلیدی.۲. (اسم) گناه.۳. (اسم) کار بد و زشت.۴. (اسم) وسوسۀ شیطان.
-
نهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ امر] nahy بازداشتن؛ منع کردن.〈 نهی از منکر: (فقه) بازداشتن از کار بد.
-
نکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nokr ۱. دها؛ زیرکی.۲. (اسم) امر منکر؛ زشت و بد.۳. (اسم) کار دشوار.
-
بد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: vat، مقابلِ خوب] bad ۱.دارای عیب و نقص؛ با کیفیت پایین؛ نامرغوب: هوای بد، اخلاق بد.۲. (قید) به طور نامناسب و زشت: همیشه بد لباس میپوشد.۳. (قید) بهسختی؛ بهدشواری.۴. (اسم) شر؛ بدی.
-
چه
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) če ۱. چه چیز؟.۲. (قید) چگونه؛ از کجا.۳. (صفت) کدام.۴. (صفت) برای ابراز شگفتی و تعجب به کار میرود: چه عجب!، چه بد!.۵. (حرف ربط، قید) زیرا؛ به علت آنکه.۶. (قید) [قدیمی] چرا؟؛ به چه دلیل؟.
-
منکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: منکرات و مناکر] monkar ۱. کار یا رفتار ناپسند، بد، و ناشایست.۲. = نکیر۳. (صفت) زشت.۴. (صفت) [قدیمی] ناپسند، بد، و ناشایست.۵. (صفت) [قدیمی] نیرومند.۶. (صفت) [قدیمی] ناشناس.