کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترسیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترسیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarsim رسم کردن؛ کشیدن.
-
جستوجو در متن
-
میوگراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: myographe] (پزشکی) [منسوخ] miyog[e]rāf دستگاهی که انقباضات ماهیچه را ترسیم میکند.
-
مینیاتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: miniature] (هنر) min[i]yātor ۱. سبکی در نقاشی و متداول در مشرقزمین که تصاویر را بهصورت ظریف ترسیم میکند و اصول پرسپکتیو را در نظر نمیگیرد.۲. تابلویی که با این شیوه ترسیم شود.
-
فشارنگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fešārnegār ابزاری برای ترسیم فشار هوا؛ باروگراف.
-
کاریکاتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: caricature] kārikāto(u)r تصویر کسی، چیزی، یا صحنهای که اغراق نقاش در ترسیم بعضی از جزئیات، آن را مضحک کرده است.
-
کوبیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cubisme] (نقاشی) kubism سبکی از نقاشی که تصویر را با ترکیب شکلهای هندسی ترسیم میکنند و سایهها را از بین میبرند.
-
گرافیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: graphique] gerāfik هنر ترسیم و نمایش چیزی بهوسیلۀ نوشته یا نقش که در تهیۀ پوسترهای تبلیغاتی، جلد کتابها و مانند آن کاربرد دارد.
-
کپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: copie] kopi ۱. تصویری که بهوسیلۀ دستگاه فتوکپی از نسخۀ اصلی گرفته میشود.۲. آنچه عیناً از از نوشتۀ دیگر رونویسی میشود.۳. تصویری که از روی تصویر دیگر ترسیم میشود.۴. [مجاز] کاملاً شبیه کسی یا چیزی.
-
نقشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] naqše ۱. طرحی از یک منطقه که روی سطح صافی ترسیم میشود.۲. تصویری از یک بنا یا ماشین یا چیز دیگر که باید ساخته شود.۳. طرح و صورت کار.۴. [مجاز] عمل پیشبینیشده.
-
تابلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tableau] tāblo[w] ۱. پردهای که روی آن تصویر کسی، چیزی، یا منظرهای را ترسیم کرده باشند.۲. صفحۀ فلزی یا چوبی که که بر سر در مکانها، گذرگاهها، فروشگاهها و مؤسسهها نصب میکنند و نام یا اطلاعات دیگری راجع به آن محل را بر روی آن درج م...
-
عبوسا قمطریرا
فرهنگ فارسی عمید
[عربی: عبوساًقمطریراً] (صفت) [قدیمی، مجاز] 'abusanqamtarirā سختترشرو و اخمو؛ با روی ترش و گرفته. Δ مٲخوذ از آیۀ ۱۰ سورۀ انسان «اِنّا نَخافُ مِن رَبَّنا یَوماً عبوساً قمطریرا» (= همانا میترسیم از پروردگار خود از روزی سخت که رویها ترش و گ...
-
اسلیمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به اسلیم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] 'eslimi نوعی نقشونگار مرکب از خطهای منحنی مارپیچ با شاخههای کوتاه و برگ و گُل که در کتیبهها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشیکاری، و گچبری ترسیم میشود. Δ بعضی محققان کلمۀ اسلیمی ...
-
نمودار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: n(i)mūtār] ne(a,o)mudār ۱. ظاهر؛ نمایان؛ آشکار.۲. مانند؛ نظیر.۳. نشان؛ علامت.۴. (ریاضی) خطی که میزان بالاوپایین رفتن تعداد یا مقدار محصولات یا درآمدها و چیزهای دیگر را نشان میدهد. برای ترسیم این خط جدول شطرنجمانندی بر صفحۀ کاغذ رسم و...
-
ارتفاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ertefā' ۱. فاصلۀ عمودی چیزی نسبت به یک سطح؛ بلندی: ارتفاع قلهٴ دماوند نسبت به سطح زمین ۶۱۷۰ متر است.۲. (ریاضی) پارهخطی عمودی که از قاعدۀ یک شکل هندسی تا رٲس آن شکل ترسیم شده باشد.۳. (اسم مصدر) (ادبی) در بدیع، آوردن اسم یا صفتی ...