کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترخون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ترخان، ترخ، طرخون› (زیستشناسی) tarxun گیاهی با ساقههای راست و نازک و برگهای دراز، باریک، خوشبو، و کمی تندمزه که جزء سبزیهای خوردنی بهصورت خام مصرف میشود. اشتهاآور و زودهضم و برای تسکین دلدرد و رفع یبوست نافع است.
-
واژههای همآوا
-
طرخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: ترخون] (زیستشناسی) tarxun = ترخون
-
جستوجو در متن
-
ترخان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tarxān = ترخون
-
طرخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: ترخون] (زیستشناسی) tarxun = ترخون
-
غرمانوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] qarmānuš ۱. ترخان؛ ترخون.۲. عاقرقرحا.
-
سبزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، اسم) sabzi ۱. گیاهی که خام یا پختۀ آن خورده شود، مانند تره، جعفری، گشنیز، اسفناج، نعناع، ترخون، ریحان؛ سبزیخوردن؛ سبزی خوردنی.۲. (اسم) گیاه و سبزه: ◻︎ برینگونه تا هفت سال از جهان / ندیدند سبزی کهان و مهان (فردوسی: ۷/۱۷)، ◻︎ به سبزی کجا ت...