کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تراوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تراوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹ترابش، تلاوش› tarāvo(e)š = تراویدن
-
جستوجو در متن
-
رشح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rašh ۱. تراوش کردن.۲. (اسم) [مجاز] آنچه تراوش کرده؛ قطره.
-
تلاوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] talāvo(e)š = تراوش
-
ترابش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] tarābeš تراوش؛ ترشح.
-
لبنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) lobnā درختی که شیرهای مانند عسل از آن تراوش کند.
-
زهش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] ze(a)heš ۱. زایش.۲. تراوش. = زهیدن
-
رشحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rašhe ۱. چکه؛ قطره.۲. آب که از چیزی تراوش کند.
-
تراونده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) tarāvande کوزه یا ظرفی که نم پس بدهد یا آب از آن تراوش کند.
-
خوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xo(e)y مایعی که از غدههای زیر پوست بدن تراوش میکند؛ عرق.
-
کتیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] katim ۱. نهفته؛ پنهان.۲. (اسم) مشکی که آب از آن تراوش نکند.
-
خشکه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خشککار› [منسوخ] xoškekār قسمتی از مجرای قنات که آب از کف و دیوارۀ آن تراوش نمیکند و فقط برای عبور آب کنده میشود.
-
میعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: میَعَة] may'e ۱. (زیستشناسی) صمغی که از درخت تراوش کند.۲. (اسم مصدر) روانی؛ سیال بودن.
-
مترشح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَرشّح] mote(a)raššeh ۱. ترشحکننده؛ تراوشکننده؛ تراونده.۲. [قدیمی] پرورشیافته و شایسته برای کاری.
-
زهاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زاب› [قدیمی] ze(a)hāb ۱. زهآب؛ درز و شکاف باریک سنگ، چشمه، یا جوی که آب از آن تراوش کند.۲. آبی که از درز سنگ یا زمین بیرون آید.