کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ترازو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ترازو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tarāzūk] tarāzu ابزاری که چیزی را در آن میگذارند و وزن آن را معیّن میکنند.=ترازوی انجم: (نجوم) [قدیمی] اسطرلاب.=ترازوی زر: [قدیمی، مجاز] خورشید.
-
واژههای مشابه
-
چرب ترازو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] čarbtarāzu ۱. ترازوداری که جنس را هنگام وزن کردن بیش از میزان مقرر به خریدار بدهد.۲. کسی که در ترازوی سنجش اعمال، کارهای خوبش بیشتر و سنگینتر از کارهای بد باشد.
-
هم ترازو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [مجاز] hamtarāzu ۱. هموزن؛ همسنگ.۲. برابر.۳. [قدیمی] همقدر؛ همپایه.
-
جستوجو در متن
-
کفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کفَّة] kaf[f]e هریک از دو ظرف ترازو که در یکی وزنه و در دیگری جنس میگذارند؛ پلۀ ترازو.
-
قسطاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qe(o)stās ترازو؛ میزان.
-
سنجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: سنجات] [قدیمی] sanje سنگی که با آن چیزی را وزن کنند؛ سنگ ترازو.
-
پارسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاسنگ، پاهنگ، پارهسنگ› pārsang سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود.
-
ناره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناژه› [قدیمی] nāre ۱. زبانۀ ترازو یا قپان.۲.سنگ قپان.
-
شاهین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhin ۱. (زیستشناسی) پرندهای شکاری از خانوادۀ باز، با منقار کوتاه، دم بلند، چنگالهای قوی.۲. زبانۀ ترازو؛ میله یا آلتی که دو کفۀ ترازو را به آن آویزان میکنند.
-
پاچالدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pāčāldār ۱. فروشنده در دکان نانوایی.۲. بقالی که پشت ترازو میایستد.
-
هلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] holak آلتی در منجنیق مانند کفۀ ترازو که در آن سنگ را قرار میداده و به طرف دشمن پرتاب میکردهاند.
-
هم سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) hamsang ۱. [مجاز] همقدر.۲. [قدیمی] هموزن.۳. [قدیمی] همترازو.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: پلکان] pelle ۱. پایه؛ مرتبه؛ درجه.۲. هر مرتبه و پایه از نردبان یا راهرو بین طبقات پایین و بالای عمارت؛ زینه.〈 پلهٴ ترازو: کفۀ ترازو.〈 پلهپله:۱. درجهبهدرجه؛ بهتدریج.۲. از یک پله به پلۀ دیگر.