کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخم گیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پاکیزه تخم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākizetoxm پاکنژاد؛ پاکزاد؛ از نسل پاک.
-
پنبه تخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pambetoxm = پنبهدانه
-
تخم گذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) (زیستشناسی) toxmgozār جانوری که تخم بگذارد و بهوسیلۀ تخم تولیدمثل کند.
-
تخم مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) toxmemorq جسمی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید میشود، و از چند قسمت تشکیل میشود: ۱) پوست آهکی که دارای منافذ ریز برای تنفس نطفه است، ۲) پوست نازکی که در داخل پوست آهکی وجود دارد، ۳) آلبومین یا سفیدۀ ت...
-
تخم مرغی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تخممرغ) toxmemorqi به شکل تخممرغ؛ شبیه تخممرغ؛ بیضوی؛ بیضی.