کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تخمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxmin ۱. برآورد کردن.۲. وزن یا اندازه یا بهای چیزی را از روی حدس و گمان معیّن کردن.۳. بهگمان سخن گفتن.
-
جستوجو در متن
-
برانداز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ برانداختن، اسم مصدر) bar[']andāz ۱. = برانداختن۲. سنجش؛ برآورد؛ تخمین.〈 برانداز کردن: (مصدر متعدی) ‹ورانداز›۱. دید زدن.۲. تخمین کردن؛ سنجیدن.
-
خراص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] xarrās تخمینزنندۀ وزن و اندازۀ کالا.
-
حزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hazzār کسی که مقدار محصول مزرعه یا میوۀ درختی را تخمین و برآورد میکند.
-
برآورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) bar[']āva(o)rd تعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی؛ تخمین.〈 برآورد کردن: (مصدر متعدی)۱. قیمت کردن.۲. سنجیدن.
-
حزر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hazr ۱. اندازه گرفتن به حدس و تخمین؛ دید زدن.۲. برآورد کردن حاصل مزرعه یا میوۀ درخت.
-
ورانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) var[']andāz ۱. برانداز؛ بازدید.۲. تخمین.〈 ورانداز کردن: (مصدر متعدی)۱. دید زدن.۲. اندازۀ چیزی را به نگاه تعیین کردن؛ برآورد کردن.
-
جودان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jo[w]dān ۱. چینهدان پرنده.۲. لکهای سیاه در دندان اسب و الاغ که براساس میزان ساییده شدن آن میتوان سن جانور را تخمین زد.
-
ای
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی: اَی] 'ey ۱. حرف ندا که پیش از اسم و صفت درمیآید: ای مرد، ای پسر، ای جوانمرد، ای دلاور.۲. حرفی که برای تقریب و تخمین میآید: ای سیصد چهارصد تومان میارزد.۳. (شبه جمله) حرفی که برای تحسین میآید.۴. (شبه جمله) برای اظهار انزجار یا نارض...
-
دید
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ دیدن، اسم مصدر) did ۱. = دیدن didan۲. [مجاز] نگاه؛ نظر.۳. [مجاز] قوۀ بینایی.〈 دید زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]۱. برآورد کردن حاصل زراعت یا چیز دیگر.۲. تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین.〈 دیدوبازدید: ‹دیدووادید› به خانۀ همدیگر ...
-
حدس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hads ۱. قضاوت یا اندیشهای که بر پایۀ ظنّ و گمان باشد نه مدرک و استدلال.۲. (اسم مصدر) (فلسفه) [قدیمی] سرعت انتقال در فهم و استنتاج؛ زود دریافتن.= حدس زدن: (مصدر متعدی) گمان بردن و دریافتن امری به گمان و تخمین.