کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لب تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) labtaxt بشقابی که میان آن گود نباشد.
-
پوست تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوستتخته، تختهپوست› pusttaxt پوست خشکشدۀ حیوانات بهخصوص پوست گوسفند که مانند فرش زیر پا میاندازند.
-
نیم تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimtaxt = نیمکت
-
تخت پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) taxtpal روشی از کاشت خربزه، هندوانه، و مانند آن که تخم را در زمین هموار میکارند و بعد اطراف آن را خاک میدهند.
-
تخت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) taxtdār ۱. صاحب تخت؛ دارندۀ تخت.۲. (اسم) جامۀ خواب که بر روی تخت بگسترانند؛ رختخواب.۳. (اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] پادشاه.
-
جستوجو در متن
-
برنشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] barnešāndan ۱. سوار کردن.۲. بر تخت نشاندن.۳. کسی را بر جایی نشاندن.
-
محفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِحفَّة] [قدیمی] ma(e)haffe تختی شبیه هودج برای حمل کردن مریض یا مسافر؛ تخت روان؛ محافه.
-
سختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: saxtan] [قدیمی] saxtan ۱. سنجیدن.۲. وزن کردن. * سختیدن، برسختن: ◻︎ سریر و سراپرده و تاج و تخت / نه چندان کزو برتوانند سخت (نظامی۵: ۸۴۸).
-
برس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: brosse] [قدیمی] boro(e)s ۱. وسیلهای معمولاً پلاستیکی یا چوبی با صفحۀ تخت دستهدار و میلههای باریک که برای مرتب کردن موها به کار میرود.۲. وسیلهای به همین شکل با تارهای متراکم که برای پاک کردن لباسها به کار میرود.
-
شاسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: châssis] šās[s]i ۱. چهارچوبه؛ قاب.۲.آهنبندی زیر اتومبیل که قسمتهای دیگر روی آن قرار میگیرد.۳. (کشاورزی) گلخانۀ زیرزمینی با سقف شیشهای که به منظور تهیۀ نشا و زیاد کردن قلمه و نیز نگهداری گیاهان در زمستان بهکار میرود.۴. (موسیقی) ش...
-
اتاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اوتاق، اطاق› 'otāq ۱. بخشی از یک ساختمان شامل دیوار، سقف، و در برای سکونت یا کار.۲. قسمتی از وسیلۀ نقلیه که سرنشینان در آن مینشینند.۳. محفظهای در دستگاه یا وسیلۀ باربری: اتاق بار.〈 اتاق انتظار: اتاقی در کنار اتاق پذیرایی که ...