کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخت عاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لب تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) labtaxt بشقابی که میان آن گود نباشد.
-
پوست تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوستتخته، تختهپوست› pusttaxt پوست خشکشدۀ حیوانات بهخصوص پوست گوسفند که مانند فرش زیر پا میاندازند.
-
نیم تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimtaxt = نیمکت
-
تخت پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) taxtpal روشی از کاشت خربزه، هندوانه، و مانند آن که تخم را در زمین هموار میکارند و بعد اطراف آن را خاک میدهند.
-
تخت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) taxtdār ۱. صاحب تخت؛ دارندۀ تخت.۲. (اسم) جامۀ خواب که بر روی تخت بگسترانند؛ رختخواب.۳. (اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] پادشاه.
-
جستوجو در متن
-
چغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جغ› [قدیمی] čo(a)q چوبی سیاهرنگ مانند آبنوس که از آن تخت و سایر اشیای چوبی میساختهاند: ◻︎ یکی تختِ عاج و یکی تختِ چَغ / یکی جایِ شاه و یکی جایِ فَغ (اسدی: برهان قاطع: چغ حاشیه).
-
ساج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از هندی] ‹ساگ› (زیستشناسی) sāj درختی شبیه درخت چنار با برگهای پهن و نوکتیز و گلهای کوچک و میوهای شبیه پسته که چوب آن زیبا، بسیار سخت، محکم، و بادوام است و برای ساختن بعضی از اشیای چوبی به کار میرود: ◻︎ نشسته سپهدار بر تخت عاج...