کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخت بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لب تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) labtaxt بشقابی که میان آن گود نباشد.
-
پوست تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوستتخته، تختهپوست› pusttaxt پوست خشکشدۀ حیوانات بهخصوص پوست گوسفند که مانند فرش زیر پا میاندازند.
-
نیم تخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nimtaxt = نیمکت
-
تخت پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) taxtpal روشی از کاشت خربزه، هندوانه، و مانند آن که تخم را در زمین هموار میکارند و بعد اطراف آن را خاک میدهند.
-
جستوجو در متن
-
برنشستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] barnešastan ۱. سوار شدن بر اسب.۲. نشستن بر تخت.
-
برنشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] barnešāndan ۱. سوار کردن.۲. بر تخت نشاندن.۳. کسی را بر جایی نشاندن.
-
برنشسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] barnešaste ۱. نشسته.۲. سوارشده بر اسب.۳. نشسته بر تخت.
-
جلوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jolus ۱. نشستن.۲. [مجاز] نشستن بر تخت سلطنت.
-
میش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mes] (زیستشناسی) miš گوسفند ماده و دنبهدار: ◻︎ کهین تخت را نام بُد میشسار / سر میش بودی بر او بر نگار (فردوسی: ۸/۲۷۹).
-
اندول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'andul گلیمی که چهارگوشۀ آن را بالاتر از سطح زمین به چهار میخ ببندند و بهصورت تخت بر آن بنشینند.
-
تشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tošak زیرانداز آکنده از پشم یا پنبه که روی تختخواب یا زمین میاندازند و بر آن مینشینند یا میخوابند؛ بستر.
-
یارمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yārmand یاریدهنده؛ یار و دوست: ◻︎ نگهدار تاجاست و تخت بلند / تو را بر پرستش بُوَد یارمند (فردوسی: ۷/۹۲).
-
کت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kat ۱. تختخواب.۲. تخت پادشاهی: ◻︎ روز اورمزداست شاها شاد زی / بر کت شاهی نشین و باده خور (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۶).۳. = کاریز
-
ذات الکرسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی (= صاحب کرسی)] (نجوم) [قدیمی] zātolkorsi یکی از صورتهای فلکی شمالی مرکب از چندین ستاره بهصورت زنی که بر تخت نشسته و هر دو پا را بر زمین نهاده؛ عرش و منبر؛ خداوند منبر؛ مرٲة ذاتالکرسی.