کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخته شطرنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تخته بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) taxteband ۱. (پزشکی) پارچۀ نازک یا نواری که با تختۀ نازک روی عضوی که استخوانش شکسته باشد میبندند.۲. (صفت) چیزی که با تخته و نوار بسته شده باشد.
-
تخته پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] taxtepol پل چوبی.
-
تخته پوست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوستتخته، پوستتخت› taxtepust پوست خشککردۀ گوسفند که درویشان بر دوش گیرند یا بر آن بنشینند.
-
تخته قاپو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. ترکی] [قدیمی] taxteqāpu ساکن شهر یا ده.
-
تخته نرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) taxtenard = نرد
-
جستوجو در متن
-
مهره باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mohrebāz ۱. آنکه شطرنج یا تختهنرد بازی میکند.۲. [مجاز] حقهباز.
-
نرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nard ۱. نوعی بازی که ابزار آن شبیه شطرنج و مرکب از تخته و ۳۰ مهره (۱۵ مهرۀ سفید و ۱۵ مهرۀ سیاه) و دو طاس میباشد؛ تختهنرد.۲. [قدیمی] تنۀ درخت؛ ساقۀ درخت: ◻︎ ز خاکی که خون سیاوش بخورد / به ابر اندرآمد یکی سبزنرد (فردوسی: ۲/۳۷۵)، ◻︎ مردم اندر خو...
-
مهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: muhrak] [قدیمی] mohre ۱. هریک از قطعههایی که در بازیهایی مانند شطرنج و تختهنرد به کار میرود.۲. گلولۀ کوچک از جنس شیشه، سفال، یا فلز.۳. قطعهای تخت و سوراخدار که برای محکم نگه داشتن پیچ در جای خود مورد استفاده قرار میگیرد.۴. (زیستش...
-
دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dast، جمع: دستان] dast ۱. (زیستشناسی) عضوی از بدن انسان از شانه تا سرانگشتان.۲. عضوی از بدن انسان از سرانگشتان تا مچ: ◻︎ گرفتش دست و یکسو برد از آن پیش / حکایت کرد با او قصهٴ خویش (نظامی۲: ۲۴۸).۳. (زیستشناسی) هریک از دو پای جلو چهارپ...