کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تخته بر سر شکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تخته بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) taxteband ۱. (پزشکی) پارچۀ نازک یا نواری که با تختۀ نازک روی عضوی که استخوانش شکسته باشد میبندند.۲. (صفت) چیزی که با تخته و نوار بسته شده باشد.
-
تخته پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] taxtepol پل چوبی.
-
تخته قاپو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. ترکی] [قدیمی] taxteqāpu ساکن شهر یا ده.
-
تخته نرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) taxtenard = نرد
-
جستوجو در متن
-
جاتاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jātāq تختهای گرد و سوراخدار که بر سر ستون خیمه گذاشته میشود؛ کلیجۀ خیمه؛ بادریسه.
-
سرین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به سر) [قدیمی] sarin ۱. [مقابلِ پایین] بالای سر.۲. طرف سر؛ جانب سر در بستر؛ بالش و متکا که زیر سر بگذارند: ◻︎ گه ریخت سرشک بر سرینش / گه روی نهاد بر جبینش (نظامی۳: ۵۱۷).
-
چناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čanāb تختۀ گرد سوراخداری که بر سر ستون خیمه قرار میدهند؛ کماج خیمه: ◻︎ جز در جناب تو نزنم خیمهٴ ثنا / گر چرخ در دهان کندم چوب چون چناب (رضیالدین نیشابوری: لغتنامه: چناب).
-
انتقاض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enteqāz ۱. شکستن عهدوپیمان؛ پیمانشکنی.۲. عودت زخم پس از بهبود یافتن.۳. باطل شدن طهارت بر اثر یکی از مبطلات.۴. پاره شدن.
-
نثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nesār ۱. [مجاز] فدا کردن.۲. (اسم) گل یا گوهر که به عنوان احترام و افتخار بر سر کسی بیفشانند.۳. [قدیمی] پاشیدن؛ افشاندن؛ پراکنده ساختن.۴. (اسم) [قدیمی] آنچه در جشن عروسی بر سر عروس و داماد یا بر سر مردم بریزند.
-
گلباران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) golbārān عمل ریختن و افشاندن گل بر سر کسی یا چیزی.〈 گلباران کردن: (مصدر متعدی) گل افشاندن بر سر کسی یا چیزی؛ گل ریختن؛ گل پاشیدن.
-
خایسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāyesk چکش؛ پتک: ◻︎ چو سندان کسی سخترویی نکرد / که خایسک تٲدیب بر سر نخوَرد (سعدی۱: ۱۲۲)، ◻︎ آیین جهان طبل جفا کوفتن است / خایسک بلا بر سر ما کوفتن است (بهار: ۱۱۲۶).
-
دستاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] dastārband ۱. کسی که دستار به سر ببندد؛ آنکه عمامه بر سر میگذارد.۲. عالِم؛ فقیه: ◻︎ خسرو دستاربندان آن که دارد خسروی / بر خداوندان دستار از خداوند کلاه (سوزنی: ۳۴۲).
-
سالیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sālix نوعی سلاح با دستۀ چوبی که بر سر آن چند زنجیر و بر سر هر زنجیز چند گوی فولادی نصب شده است.
-
خرمن گدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xermangedā کسی که برای گدایی بر سر خرمنها میرود؛ گدای سر خرمن.