کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحريک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تحریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahrik ۱. برانگیختن؛ وادار کردن.۲. [قدیمی] حرکت دادن؛ جنباندن؛ به حرکت درآوردن.
-
جستوجو در متن
-
برانگیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bar[']angixte ۱. وادارشده.۲. تحریکشده.
-
محرض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moharrez تحریککننده؛ برانگیزاننده.
-
ورغلانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹برغلانیدن، برآغالیدن› [قدیمی] varqalānidan برانگیختن؛ برشورانیدن؛ تحریک کردن.
-
انگیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) 'angixte ۱. برانگیخته؛ تحریکشده.۲. وادارشده.
-
انگیزاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'angizānande برانگیزنده؛ بههیجانآورنده؛ تحریککننده.
-
انگیزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'angizeš ۱. تحریک.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] قیامت.
-
انگیزنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'angizande ۱. برانگیزنده؛ تحریککننده.۲. وادارکننده.
-
آغالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] 'āqāleš ۱. تحریک؛ تهییج.۲. برانگیختن به جنگوستیز.
-
آغالشگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āqālešgar ۱. تحریککننده.۲. فتنهانگیز.
-
سلسله جنبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] selselejombān کسی که گروهی را به طریقی تحریک و رهبری کند؛ باعث؛ محرک؛ سلسلهجنباننده.
-
هوسناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] havasnāk ۱. دارای هواوهوس.۲. چیزی که خواهش نفسانی را در انسان تحریک میکند.
-
اغرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اغراء] [قدیمی] 'eqrā ۱. برانگیختن؛ تحریک کردن.۲. وادار کردن.۳. دشمنی انداختن میان دو کس.۴. آزمند گردانیدن.
-
افژول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] 'afžul ۱. تحریک.۲. تقاضا.۳. ابرام؛ اصرار.۴. (صفت) برانگیخته.۵. (صفت) پریشان.۶. (صفت) پراکنده.