کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تحت تاثیر واقع شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تحت الارض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تحتَالارض] [قدیمی] tahtol'arz زیرزمین.
-
تحت الارضی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تحتالارض) [عربی. فارسی] tahtol'arzi ۱. زیرزمینی؛ چیزهای زیرزمینی.۲. آنچه از زیرزمین استخراج شود؛ معدنی.
-
تحت البحری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به تحتالبحر) [عربی. فارسی] [منسوخ] tahtolbahri = زیردریایی
-
تحت الحفظ
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: تحتَالحفظ] tahtolhefz در حال نگهبانی و محافظت.
-
تحت الحمایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: تحتَالحمایَة] tahtolhemāye ۱. زیر حمایت؛ در پناه؛ در پناه و حمایت دیگران.۲. (سیاسی) ویژگی مملکتی که در پناه و حمایت و تحت نظر دولت دیگر باشد و استقلال کامل نداشته باشد و فقط در امور داخلی خود استقلال داشته باشد.
-
تحت الحنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تحتَالحنک] [قدیمی] tahtolhanak ۱. زیر چانه.۲. قسمتی از دستار یا شال که از زیرچانه از دستار گذرانیده و به سر ببندند.
-
تحت السلاح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: تحتَالسّلاح] [منسوخ] tahtosselāh ۱. زیر سلاح؛ زیر پرچم.۲. سربازی که مشغول به خدمت باشد.
-
تحت الشعاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تحتَالشّعاع] tahtoššo'ā' ۱. [مجاز] کسی یا چیزی که در برابر بزرگتر و مهمتر از خود قرار گیرد و جلوه و نمود نداشته باشد؛ در زیر شعاع؛ در پرتو دیگری.۲. (نجوم) [قدیمی] دوسه روز آخر ماه قمری که جِرم ماه ناپدید میشود.
-
تحت اللفظی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تحتاللفظ) [عربی. فارسی] tahtollafzi ترجمۀ لفظبهلفظ و کلمهبهکلمه بدون درنظرگرفتن معنای کلی.
-
جستوجو در متن
-
بیستم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بیستمین› bistom آنکه یا آنچه در مرتبۀ بیست واقع شده.
-
پنجاهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) panjāhom آنکه یا آنچه در مرتبۀ پنجاه واقع شده.
-
سیصدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sisadom آنکه یا آنچه در مرتبۀ سیصد واقع شده؛ سیصدمین.
-
هشتم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) haštom آنچه در مرتبۀ هشت واقع شده.
-
یازدهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) yāzdahom آنچه در مرتبۀ یازده واقع شده.