کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبدیل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تحریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahrif ۱. تغییر دادن، تبدیل کردن و گردانیدن کلام کسی از وضع و طرز و حالت اصلی خود.۲. بعضی حروف کلمه را عوض کردن و تغییر دادن معنی آن.
-
بزاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bozāq آب دهان که از غدههای مخصوص زیر زبان ترشح میشود و علاوه بر نرم کردن غذا مقداری از نشاستۀ آن را تبدیل به قند میکند؛ خدو.
-
تعمیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تعمیَة] ta'miye ۱. [مجاز] پوشیده ساختن معنی؛ معما گفتن.۲. (ادبی) در بدیع، بیان مطلبی به قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بیان کردن مطلبی به شکل رمز و غوامض حساب که پس از تفکر و تعمق بسیار معنی آن کشف شود.۳. [قدیمی] نابینا کردن؛ کور ...
-
عقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'aql ۱. (ادبی) در عروض، انداختن لام متحرک از مفاعلتن که تبدیل به مفاعلن شود.۲. [قدیمی] بستن و بند کردن.۳. [قدیمی] بستن بازو و پای شتر.
-
کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kartan] kardan ۱. انجام دادن؛ عمل کردن.۲. داخل کردن؛ ریختن: ◻︎ همی خون دام و دد و مرد و زن / بگیرد کند در یکی آبزن (فردوسی: ۱/۷۷).۳. وارد کردن؛ بردن.۴. تکرار کردن سخنی: ◻︎ بیدلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش و از دور ...
-
عصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'asb ۱. (ادبی) در عروض، ساکن کردن لام مفاعلتن که تبدیل به مفاعیلن شود.۲. [قدیمی] پیچیدن و تافتن؛ درهم پیچیدن.۳. [قدیمی] بستن؛ محکم کردن.۴. [قدیمی] گرد آوردن.۵. (اسم) [قدیمی] پیچک.۶. (اسم) [قدیمی] عمامه.۷. (اسم) [قدیمی] نوعی جامه...
-
اضمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezmār ۱. (ادبی) در دستور زبان، ضمیر آوردن برای اسمی در کلام؛ به ضمیر آوردن.۲. (ادبی) در عروض، ساکن کردن تای متفاعلن است که تبدیل به مستفعلن شود.۳. [قدیمی] در ضمیر نگه داشتن؛ در دل پنهان داشتن؛ در دل نهان داشتن.
-
نحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nahr ۱. (فقه) شتر کشتن.۲. (ادبی) تبدیل مفعولات به فع میباشد.۳. (اسم) [جمع: نُحور] [قدیمی] قسمت بالای سینه؛ گلو یا جای گردنبند.۴. [قدیمی، مجاز] گلو بریدن.۵. [قدیمی، مجاز] قربانی کردن.
-
صرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sarf ۱. خرج کردن.۲. انفاق کردن مال.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان عربی، علمی که در اشتقاق و صیغههای کلمات عربی بحث میکند و قواعدی برای نقل صیغههای افعال بهدست میدهد؛ تصریف.۴. (اسم) (اقتصاد) تفاوت بین قیمت واقعی پول و قیمتی که در...
-
مشاکله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: مشاکلَة] mošākele ۱. (ادبی) در بدیع، تبدیل کلمه بهواسطۀ مجاورت لفظی یا تقدیری، مانند این شعر: دنیا که در او مرد خدا گِل نسرشتهست / نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم؟ (سعدی۲: ۵۲۱). که در آخر مصراع دوم بهجای دل دادن، دل بسرشتن آور...
-
تخمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxmir ۱. خمیر کردن؛ سرشتن.۲. مایه زدن به خمیر.۳. رسیدن شراب.۴. (شیمی) فعلوانفعال شیمیایی که در آن باسیلها و باکتریها مواد قندی را به الکل و انیدریدکربنیک تبدیل میکنند. در اثر تخمیر ترکیب شیمیایی ماده و طعم و بو و شکل آن تغییر ...
-
پنیرمایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) panirmāye مایهای که برای تهیه کردن پنیر از معدۀ پستانداران جوانی که هنوز شیر میخورند یا داروهای دیگر درست میکنند. Δ چوپانان پستاندار نوزادی که هنوز علف نخورده را میکُشند و شکمبهاش را درمیآورند و مقداری شیر در آن میریزند و آویزان می...
-
پیوند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پیوستن) [پهلوی: patwand] ‹پدوند› peyvand ۱. = پیوستن۲. (اسم مصدر) اتصال؛ پیوستگی؛ همبستگی.۳. (اسم مصدر) ازدواج؛ وصلت: پیوندتان مبارک باد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه ...