کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تباه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تباه کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹تبهکار› [قدیمی] tabāhkār ۱. تباهکننده.۲. نابودکننده.۳. خرابکار.۴. گناهکار.
-
تباه کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹تبهکاری› [قدیمی] tabāhkāri ۱. خرابکاری.۲. فتنه و فساد.۳. فسقوفجور.
-
جستوجو در متن
-
اتلاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'etlāf تلف کردن؛ نیست کردن؛ نابود کردن؛ تباه کردن.
-
تباهانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] tabāhānidan تباه کردن؛ ضایع کردن؛ فاسد ساختن.
-
عیث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ays ۱. فاسد کردن؛ تباه کردن.۲. زیانکاری.
-
تدمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tadmir ۱. هلاک کردن.۲. تباه ساختن؛ نابود کردن.
-
ضایع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ضائع] zāye' ۱. تباه؛ بیکاره؛ بیفایده.۲. [قدیمی] بیاعتبارشده.〈 ضایع شدن: (مصدر لازم)۱. تباه شدن؛ نابود شدن.۲. بیهوده شدن.〈 ضایع کردن: (مصدر متعدی) تباه کردن؛ نابود کردن.〈 ضایع گذاشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] فروگذاشتن؛ م...
-
اضاعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اضاعَة] ‹اضاعت› [قدیمی] 'ezā'e ۱. ضایع کردن؛ تلف کردن؛ تباه ساختن.۲. ناچیز کردن.۳. بسیار شدن ضیاع کسی؛ بسیار شدن آب و زمین کسی.
-
فاسد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] fāsed ۱. غیرقابل استفاده؛ گندیده؛ عفونتکرده: شیر فاسد، دندان فاسد.۲. فاقد هنجارهای انسانی یا مذهبی: اخلاق فاسد.۳. (اسم، صفت) آن که برخلاف معیارهای اخلاقی یا اجتماعی زندگی میکند؛ منحرف.۴. معیوب.۵. [قدیمی] نادرست؛ باطل.〈 فاسد شدن: (...
-
سوزاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹سوزانیدن› suzāndan ۱. چیزی را آتش زدن یا در آتش انداختن که بسوزد؛ آتش زدن در چیزی.۲. با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن.۳. [مجاز] اثر گذاشتن؛ تٲثیر گذاشتن.۴. [مجاز] تباه کردن؛ ضایع ساختن.
-
سوختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: sōxtan] suxtan ۱. آتش گرفتن چیزی؛ مشتعل شدن.۲. آسیب دیدن بدن از آتش، آب جوش، یا هر چیز سوزنده؛ سوزیدن.۳. (مصدر متعدی) آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن؛ سوزاندن.۴. تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت.۵. [مجاز] تباه شدن؛ از بین...
-
کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: kar] kār ۱. آنچه کسی انجام میدهد؛ عمل.۲. فعالیتی که فرد در ازای آن پول دریافت میکند؛ پیشه؛ شغل.۳. آنچه فرد را به خود مشغول میکند؛ سرگرمی.۴. وظیفه.۵. گرفتاری؛ مشغولیت.۶. کار گرهخورده؛ مشکل.۷. [مجاز] محصول؛ تولیدشده؛ اثر: ای...