کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tabār ۱. اصلونسب؛ نژاد.۲. خاندان؛ دودمان: ◻︎ چو اندر تبارش بزرگی نبود / نیارست نام بزرگان شنود (فردوسی: لغتنامه: تبار).
-
تبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tabār هلاک؛ دمار.
-
واژههای مشابه
-
عالی تبار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'ālitabār کسی که نسب عالی دارد؛ عالینسب؛ بلندنسب.
-
جستوجو در متن
-
عالی نسب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ālinasab = عالیتبار
-
اروغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] ‹اوروق، اروق› [قدیمی] 'oruq خاندان؛ دودمان؛ خانواده؛ خویش؛ تبار.
-
نسب نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] nesbatnāme نوشتهای که اصل و تبار و نام اجداد کسی در آن ذکر شده باشد.
-
دودمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dutakmān] dud[e]mān خاندان؛ خانواده؛ خانمان؛ تبار؛ قبیله؛ دوده؛ دودخانه.
-
تاصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'assol ۱. بااصل شدن؛ ریشهدار شدن.۲. اصیل بودن؛ دارای اصلوتبار بودن.
-
خپ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xap خفه؛ ساکت: ◻︎ رو بگرداند به سوی دست چپ / در تبار و خویش گویندش که خپ (مولوی: ۴۱۹).
-
تخمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: toxmak] toxme ۱. اصل؛ نژاد؛ تبار.۲. دانههای میان هندوانه، خربزه، یا کدو که آنها را تف میدهند و آجیل درست میکنند.۳. سیاهدانه و امثال آن که روی نان بزنند.
-
نسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نسار، نسا› [قدیمی] nasar ۱. محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد؛ قسمت جنوبی حیاط روبهشمال؛ خانۀ پشتبهآفتاب.۲. بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند؛ سایهبان: ◻︎ دور ماند از سرای خویش و تبار / نسری ساخت بر سر...
-
نقیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] naqir ۱. صوت؛ بانگ.۲. کندهکاری در سنگ یا چوب.۳. فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما.۴. اصل و تبار مرد.۵. کم.〈 نقیر و قطمیر: [قدیمی]۱. کموبیش.۲. [مجاز] همهچیز.۳. [مجاز] همراه با تفضیل.
-
پیوند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پیوستن) [پهلوی: patwand] ‹پدوند› peyvand ۱. = پیوستن۲. (اسم مصدر) اتصال؛ پیوستگی؛ همبستگی.۳. (اسم مصدر) ازدواج؛ وصلت: پیوندتان مبارک باد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه ...