کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تا نسبت به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی تا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی، مخففِ بیتاریخ] bitā فاقد تاریخ چاپ.
-
بی تا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bitā یکتا؛ بیمانند.
-
شش تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] šeštā ششتار؛ هرسازی که شش سیم داشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
واخواهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (حقوق) vāxāhi اعتراض نسبت به حکمی که در مورد فرد غایب در دادرسی صادر شده؛ اعتراض نسبت به حکم غیابی.
-
انتحال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entehāl ۱. (ادبی) سخن یا شعر کسی را به خود نسبت دادن.۲. [قدیمی] به خود بستن؛ به خود نسبت دادن.۳. [قدیمی] خود را به مذهبی بستن.
-
انتساب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entesāb ۱. نسبت داشتن.۲. خود را به کسی نسبت دادن.۳. پیوستگی؛ خویشی.
-
اسناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esnād ۱. نسبت دادن؛ منسوب کردن.۲. منسوب کردن حدیث به کسی.۳. (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن گزاره به نهاد.
-
حقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] heqd خشم و دشمنی نسبت به کسی؛ کینه.
-
تغلیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqlit ۱. به غلط انداختن.۲. به غلط نسبت دادن.
-
منحول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] manhul ویژگی سخن یا شعری که به دروغ به خود نسبت بدهند.
-
تسفیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasfih کسی را به نادانی نسبت دادن؛ سفیه شمردن.
-
بی مهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bimehr آنکه نسبت به دیگری مهر و محبت ندارد؛ نامهربان.
-
پیرمریدی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] [قدیمی] pirmoridi مانند ارادت مرید نسبت به پیر و مرشد.
-
تحسین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahsin ۱. به نیکویی نسبت دادن؛ نیک شمردن.۲. آفرین گفتن.