کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تا دین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی تا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی، مخففِ بیتاریخ] bitā فاقد تاریخ چاپ.
-
بی تا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bitā یکتا؛ بیمانند.
-
شش تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] šeštā ششتار؛ هرسازی که شش سیم داشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
دین پژوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دینپژه› [قدیمی] dinpažuh پژوهندۀ دین؛ جویندۀ دین؛ دیندار.
-
دین پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dinpanāh پشت و پناه دین؛ حامی دین.
-
بهدین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vēhdēn] behdin ۱. دین زردشتی؛ دین بهی.۲. پیرو دین زردشتی.
-
دین پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dinparvar حامی و مروج دین؛ کسی که دین را ترویج و تقویت کند.
-
دین دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dindār ۱. دارای دین و آیین.۲. کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند؛ متدّین.
-
بی دین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bidin آنکه دین ندارد؛ لامذهب.
-
دین داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dindāri دین داشتن؛ تدین؛ زهد و تقوا.
-
صبغةاللـه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sebqatollāh دین خدا؛ دین اسلام.
-
دین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دَین، جمع: دُیُون] deyn ۱. وام؛ قرض.۲. وام مدتدار.
-
دین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dēn و عربی، جمع: اَدیان] din ۱. کیش؛ آیین.۲. [قدیمی] روز بیستوچهارم از هر ماه خورشیدی.۳. [قدیمی] در ایران باستان، فرشتۀ موکل بر قلم و روز دین. Δ کلمۀ «دین» در فارسی و عربی مشترک است.
-
ارتداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) 'ertedād رد کردن حداقل یکی از اصول دین؛ از دین برگشتن؛ مرتد شدن.