کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تا حالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی تا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی، مخففِ بیتاریخ] bitā فاقد تاریخ چاپ.
-
بی تا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bitā یکتا؛ بیمانند.
-
شش تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] šeštā ششتار؛ هرسازی که شش سیم داشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
حالا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] hālā زمانی که در آن هستیم؛ الحال؛ فیالحال؛ اکنون؛ این زمان.
-
الحال
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [منسوخ] 'alhāl حال؛ حالا؛ اینهنگام؛ اینوقت؛ ایندم؛ اکنون.
-
اکنون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nūn] ‹کنون، نون› 'aknun ۱. زمان یا لحظهای که در آن هستیم.۲. (قید) حالا؛ اینزمان؛ اینهنگام.
-
فعلا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] fe'lan ۱. حالا؛ اکنون؛ در حال حاضر.۲. از طریق کار و عمل؛ عملاً.
-
نون
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: nūn] [قدیمی] nun کنون؛ اکنون؛ حالا: ◻︎ مردمان را راه دشوار است نون / اندر آن دشت از فراوان استخوان (فرخی: ۲۶۲).
-
استیصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استئصال] 'estisāl ۱. از بیخ و بن کندن؛ ریشهکن کردن؛ برانداختن.۲. درمانده و بیچاره شدن؛ درماندگی: با حالت استیصال پرسید: حالا چه کار کنم؟.
-
حالی
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ حالاً] [قدیمی] hāli ۱. بهمحض اینکه.۲. درحال؛ درساعت؛ دردم؛ دروقت: ◻︎ در آن مجلس که او لب برگشادی / نبودی تن که حالی جان ندادی (نظامی۲: ۲۱۵)، ◻︎ گرفتند حالی جوانمرد را / که حاصل کن این سیم یا مرد را (سعدی۱: ۸۵).۳. اکنون؛...
-
حالیا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: حالیّاً] [قدیمی] hāliyā الحال؛ اکنون؛ اینزمان؛ حالا؛ در این وقت: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲)، ◻︎ تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ: ۷۴۰).