کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاه چیزی را گشودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: bastan، مقابلِ گشودن] bastan ۱. چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن؛ بند کردن.۲. (مصدر لازم) سفت شدن؛ افسردن؛ منجمد شدن.۳. (مصدر متعدی) منجمد ساختن.
-
فتح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: فتوح] fath ۱. گشودن؛ باز کردن.۲. پیروز شدن.۳. گشودن شهری و گرفتن آن.۴. گشایش.۵. پیروزی.۶. (اسم) چهلوهشتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه.〈 فتح باب:۱. گشودن در.۲. [مجاز] شروع کار.۳. (نجوم) [قدیمی، مجاز] اتصال دو ستاره...
-
سوزاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) suzānande ۱. کسی که چیزی را بسوزاند.۲. آنچه چیزی را بسوزاند.
-
بیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: vēxtan] [قدیمی] bixtan چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخالهاش باقی بماند؛ چیزی را غربال کردن؛ چیزی را از موبیز رد کردن.
-
گنجاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gonjānande کسی که چیزی را در میان چیزی جا بدهد.
-
تشریح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašrih ۱. گشودن و آشکار ساختن چیزی.۲. بیان کردن و شرح دادن مطلب.۳. شرحهشرحه کردن؛ قطعهقطعه کردن؛ از هم جدا کردن.۴. (اسم) (پزشکی) علمی که دربارۀ ساختمان بدن و چگونگی اعضا و ارتباط آنها با هم بحث میکند؛ کالبدشناسی.۵. (اسم) (پزشکی)...
-
تملیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamlik ۱. مالک گردانیدن؛ دارا کردن.۲. کسی را مالک چیزی کردن؛ چیزی را به ملک کسی درآوردن.
-
کننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kanande کسی که چیزی را از جایی یا از چیزی بکند.
-
گنجاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹گنجانیدن› gonjāndan چیزی را در جایی یا میان چیزی جا دادن.
-
تمثال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamsāl چیزی را به چیزی شبیه کردن؛ مثل زدن؛ مثل آوردن.
-
تلقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] talaqqof ۱. چیزی را بهسرعت ربودن.۲. لقمه را بهسرعت فروبردن.۳. چیزی را بهسرعت فراگرفتن و ازبر کردن.
-
اندازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: handāčak] ‹انداز› 'andāze ۱. هرچه با آن چیزی را بسنجند؛ آنچه مقدار چیزی را با آن تعیین کنند؛ مقدار؛ مقیاس؛ پیمانه.۲. کمیتی که بتوان آن را بر اساس معیارهای مخصوص سنجید.۳. حد معقول و مورد پذیرش برای چیزی.۴. [قدیمی] قدر؛ مرتبه؛ لیاقت.
-
وررفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه] varraftan با چیزی خود را مشغول ساختن و آن را دستکاری کردن.
-
احاطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: احاطَة] 'ehāte ۱. گرداگرد چیزی را گرفتن؛ دور چیزی را گرفتن.۲. [مجاز] در امری اطلاع کامل و مهارت داشتن.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هِرّ] her[r] راندن و خواندن گوسفندان.〈 هر را از بر ندانستن: [عامیانه، مجاز]۱. نیکویی را از بدی تمیز ندادن.۲. چیزی ندانستن؛ چیزی نفهمیدن.