کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تازی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به طی، از قبایل عربی) [مٲخوذ از عربی: طائی] ‹تازیک› tāzi ۱. عرب.۲. عربی.۳. (اسم، صفت) اسبی از نژاد عربی.
-
تازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tāzi نوعی سگ شکاریِ بسیار دونده و تیزرو با بدن لاغر و پاهای دراز.
-
گاو تازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] gāvtāzi اشتلم کردن و رجز خواندن و تهدید کردن دشمن: ◻︎ ور گمان گاوتازی دارد اینک حاضرم/ گر نمیتازی نمیدانم هماهنگی مکن (عرفی: لغتنامه: گاوتازی).
-
تازی نژاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی] tāzinežād آنکه از نژاد عرب باشد.
-
جستوجو در متن
-
اعرابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت، منسوب به اعراب) [عربی: اعرابیّ، جمع: اَعراب] 'a'rābi عرب بادیهنشین؛ تازی بیابانی.
-
غمزه بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] qamzebāzi غمزه کردن؛ اشاره کردن با چشم و ابرو از روی نازوکرشمه: ◻︎ میکرد به وقت غمزهبازی / بر تازی و ترک ترکتازی (نظامی: لغتنامه: غمزهبازی).
-
شبیخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹شبخون› šubixun حملۀ ناگهانی بر دشمن هنگام شب؛ شبتاز؛ شبتازی.〈 شبیخون زدن: (مصدر لازم) هنگام شب ناگهان بر دشمن تاختن.
-
سهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) so(e)hr ۱. سرخ.۲. گاو، بهویژه گاو سرخرنگ: ◻︎ چو بر شاه تازی بگسترد مهر / بیاورد فربه یکی ما ده سهر (فردوسی: ۸/۷۶).
-
ارغون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'arqun نوعی اسب تندوتیز و تندرو: ◻︎ هزار اسپ دیگر به زرینسِتام / از ارغون و از تازیِ تیزگام (اسدی: ۳۶۳)، ◻︎ تو را چه نالهٴ کوس و چه نالهٴ ارغن / به روز جنگ چو باشی نشسته بر ارغون (قطران: ۲۸۱).
-
لالکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لکا، لخا، لالک› [قدیمی] lālakā ۱. کفش؛ پاافزار: ◻︎ وآن را که بر آخور ده اسب تازیست / در پای برادرش لالکا نیست (ناصرخسرو: ۱۱۵).۲. کفشی که مردم روستایی به پا کنند.۳. (زیستشناسی) تاج خروس.
-
تگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] tag ۱. دو؛ تاخت: ◻︎ اسب تازی دوتگ رود بهشتاب / واشتر آهسته میرود شبوروز (سعدی: ۱۵۲).۲. تیزی در رفتار.۳. دویدن: ◻︎ که با شبدیز کس همتگ نباشد / جز این گلگون اگر بدرگ نباشد (نظامی۲: ۱۶۰).
-
صحرانورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] sahrānavard ۱. بیاباننورد؛ بیابانگرد.۲. ویژگی اسب رونده و تیزتک که بیابانها را درهمنوردد: ◻︎ هم از تازیاسپان صحرانورد / هم از تیغ چون آب زهرآب خَورد (نظامی۵: ۸۷۶).