کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تازه پیکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تازه کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ کهنهکار] tāzekār کسی که تازه کاری را یاد گرفته؛ کمتجربه.
-
تازه نفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] tāzenafas کسی که تازه به کاری مشغول شده و هنوز خسته نشده است؛ تازهدم.
-
تازه نهال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tāzenahāl نهال تازه؛ درخت نورسته.
-
تازه وارد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] tāzevāred ۱. کسی که تازه به جایی وارد شده.۲. [مجاز] بیتجربه.
-
تازه به دوران رسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] tāzebedo[w]rānr-e(a)side کسی که تازه به ثروت یا مقامی رسیده و مغرور شده باشد.
-
جستوجو در متن
-
گران پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerānpeykar آنکه پیکر سنگین دارد؛ سنگینوزن.
-
پیل پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pilpeykar دارای پیکر بزرگ مانند پیل؛ بزرگجثه؛ تنومند.
-
کوه پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuhpeykar درشتاندام؛ قویهیکل.
-
پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) peykar ۱. کالبد؛ تن.۲. هیکل.۳. مجسمه؛ تندیس.۴. (ریاضی) رقم؛ شیفر: عدد ۵۹۴ دارای سه پیکرِ ۴، ۹، و ۵ میباشد.۵. [قدیمی] تصویری که نقاش بکشد.
-
پیکرآرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیکرآرای› [قدیمی] peykar[']ārā ۱. آنکه پیکر را آرایش دهد؛ آرایندۀ پیکر.۲. نقاش.۳. (اسم، صفت فاعلی) مجسمهساز؛ بتتراش؛ بتگر.
-
بدنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] badane تنه؛ پیکر.
-
جثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جثَّة، جمع: جُثَث] josse بدن؛ تَن؛ پیکر.
-
پیکرتراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) peykartarāš تراشندۀ پیکر؛ مجسمهساز.
-
پیکرنما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیکرنمای› [قدیمی] peykarna(e,o)mā پیکرنماینده؛ نشاندهندۀ پیکر.
-
کخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kax صورت یا پیکر زشت و ترسناک که برای ترساندن کودکان درست میکردند.