کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاریک روشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاریک روشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tārikro[w]šan تاریکوروشن؛ اول سپیدهدم که هنوز هوا خوب روشن نشده؛ صبح کاذب؛ دم گرگ.
-
واژههای مشابه
-
تاریک بخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tārikbaxt بدبخت؛ تیرهبخت.
-
تاریک جان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tārikjān تیرهجان؛ تیرهدل؛ سیاهدل؛ گمراه.
-
تاریک چشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tārikče(a)šm کسی که بینایی چشمش کم باشد؛ نابینا.
-
تاریک خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tārikxāne ۱. (عکاسی) اتاقی تاریک برای چاپ و ظهور عکس.۲. هرجای تاریک.
-
تاریک دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] tārikdel ۱. گمراه.۲. [قدیمی] غمگین.
-
تاریک رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tārikrāy بداندیشه؛ بدگمان.
-
تاریک مغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tārikmaqz کمخرد.
-
جستوجو در متن
-
شامگاهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) šāmgāhān در وقت شامگاه: ◻︎ چونان که همی بامداد روشن / تاریک شود وقت شامگاهان (ناصرخسرو: ۱۵۶).
-
روشن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: rošn] ro[w]šan ۱. تابان؛ تابناک؛ درخشان.۲. افروخته.۳. [مقابلِ تاریک] جایی که نور به آن میتابد.۴. [مجاز] واضح و آشکار؛ روش؛ روشان.۵. [مجاز] آگاه؛ بصیر: ◻︎ شب مردان خدا روز جهانافروز است / روشنان را بهحقیقت شب ظلمانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶).
-
چادر
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: čādar (اسم) [سنسکریت] čādor ۱. بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر میاندازند و تمام اندام آنها را میپوشاند: ◻︎ بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد (سعدی: ۱۷۷).۲. سرپناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن ...