کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاریخ آغاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آغاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āqāz ۱. [مقابلِ انجام و فرجام] لحظه یا جای شروع کار.۲. (اسم مصدر) شروع.۳. (بن مضارعِ آغازیدن) = آغازیدن۴. [قدیمی] روز ازل.
-
جستوجو در متن
-
شروع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] šoru' ۱. آغاز کردن به کاری؛ کاری را آغاز کردن.۲. (اسم) ابتدا؛ آغاز.〈 شروع کردن: (مصدر لازم) آغاز کردن؛ آغازیدن.
-
ابتدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ابتداء] 'ebtedā ۱. آغاز؛ اول.۲. (قید) در آغاز؛ در شروع.
-
نخست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) na(o)xost اول؛ بار اول؛ درآغاز.
-
بدو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: بدء] badv آغاز؛ ابتدا؛ اول.
-
بدایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بِداءة] be(a)dāyat آغاز؛ اول چیزی؛ اول کار.
-
حدثان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hadasān, hedsān آغاز؛ اول؛ ابتدا.
-
حداثت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: حداثة] [قدیمی] hadāsat ابتدا و اول چیزی؛ آغاز امری؛ اول جوانی.
-
ابدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابداء] [قدیمی] 'ebdā ۱. آغاز کردن؛ شروع کردن؛ ابتدا کردن.۲. آشکار کردن.
-
مفتتح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moftatah ۱. گشودهشده؛ بازشده؛ گشوده.۲. آغازشده.
-
من البدوِالی الختم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] menalbadve'elalxatm از آغاز تا انجام؛ از سر تا بن؛ از سر تا ته.
-
آغازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'āqāzidan آغاز کردن؛ آغاز نهادن؛ شروع کردن؛ از سر گرفتن: ◻︎ همه فرجامهات معدوم است / محکم آغاز هرچه آغازی (ابوالفرج رونی: ۱۴۲)، ◻︎ که جز مرگ را کس ز مادر نزاد / ز کسری بیاغاز تا نوشزاد (فردوسی: ۷/۱۵۱)، ◻︎ چون سماع آمد ز اول...
-
اکتبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: octobre] 'oktobr ماه دهم سال فرنگی دارای ۳۱ روز که از نهم مهرماه آغاز میشود.
-
ابجدخوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'abjadxān ۱. کسی که تازه خواندن و نوشتن آغاز کرده است؛ نوآموز.۲. [مجاز] بیتجربه؛ مبتدی.