کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاریخگذاری نسبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قیمت گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qey(i)matgozāri عمل قیمتگذار.
-
کلاه گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] kolāhgozāri عمل کلاهگذار.
-
علامت گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'alāmatgozāri ۱. نشانهگذاری.۲. (ادبی) نقطهگذاری بر یک متن.
-
تاج گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی] tājgozāri تاج بر سر گذاشتن پادشاه.
-
جستوجو در متن
-
انگوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به انگور) 'anguri ۱. تهیهشده از انگور: شراب انگوری.۲. (اسم، صفت نسبی) انگورفروش.۳. (اسم، صفت نسبی) صاحب باغ انگور.
-
فرهنگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به فرهنگ) farhangi ۱. مربوط به فرهنگ.۲. (اسم، صفت نسبی) کسی که در آموزشوپرورش کار میکند؛ معلم؛ مربی.۳. (اسم، صفت نسبی) شخص بافرهنگ و باادب.
-
زبرجدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به زبرجد) [عربی. فارسی] ze(a)barjadi ۱. رنگ سبز مایل به زرد.۲. (صفت نسبی) به رنگ زبرجد؛ دارای چنین رنگی.۳. (صفت نسبی) آراسته به زبرجد.
-
زعفرانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به زعفران) [عربی. فارسی] za'fe(a)rāni ۱. رنگی شبیه رنگ زعفران؛ زرد.۲. (صفت نسبی) به رنگ زعفران.۳. (صفت نسبی) دارای زعفران: کباب زعفرانی.
-
دودی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به دود) dudi ۱. رنگ خاکستری تیره.۲. (صفت نسبی) به رنگ خاکستری تیره.۳. (صفت نسبی) معتاد به دخانیات یا مواد مخدر.۴. (صفت نسبی) ویژگی چیزی که آمیخته یا آلوده به دود شده یا به آن دود داده باشند: ماهی دودی.
-
نخودی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به نخود) noxodi ۱. زردِ کمرنگ، مثل رنگ نخود.۲. (صفت نسبی) به رنگ نخود.۳. (صفت نسبی) شبیه یا بهاندازۀ نخود.۴. (صفت نسبی) [مجاز] خُرد؛ ریز؛ کوچک.
-
نوبتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نوبت) [عربی. فارسی] no[w]bati ۱. از روی نوبت.۲. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] کسی که در نقارهخانه کوس یا دهل میزند؛ نوبتزن.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] پاسبان.۴. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] اسب یدک.۵. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] خیمۀ پاسبانی: ...
-
اشتراکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اشتراک) [عربی. فارسی] 'ešterāki ۱. کمونیست؛ پیرو کمونیزم.۲. (صفت نسبی، قید) به طور مشترک؛ با هم.
-
اصل کاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [عامیانه] 'aslekāri ۱. = اصل 〈 اصل کار۲. (صفت نسبی) اصلی.
-
بستانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به بستان) ‹بوستانی› bostāni ۱. باغبان.۲. (صفت نسبی) مربوط به بستان: گیاهان بستانی.