کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاریخگذاری مطلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قیمت گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qey(i)matgozāri عمل قیمتگذار.
-
کلاه گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] kolāhgozāri عمل کلاهگذار.
-
علامت گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'alāmatgozāri ۱. نشانهگذاری.۲. (ادبی) نقطهگذاری بر یک متن.
-
تاج گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی] tājgozāri تاج بر سر گذاشتن پادشاه.
-
جستوجو در متن
-
مطلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ مقید] [قدیمی] motlaq آزاد و رها؛ بیقید.
-
مطلق العنان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [مجاز] motlaqol'enān خودکامه؛ خودسر؛ خیرهسر.
-
احدی الراحتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: احدیالرّاحتَین] [قدیمی] 'ehdarrāhateyn یکی از دو راحت (نومیدی مطلق یا وصول به مطلوب).
-
چراغدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čerāqdān ۱. جاچراغی؛ جایی یا ظرفی که در آن چراغ بگذارند.۲. فانوس.۳. مطلق چراغ.
-
اهورامزدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: oharmazd] ‹هورمزد، هرمزد، هرمز› 'ahurāmazdā در آیین زردشتی، وجودی که صورت ظاهر ندارد و حیاتبخش، یکتا، بیهمتا، بزرگ، و دانای مطلق است؛ خداوند.
-
ابلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب، مٲخوذ از فارسی: آبله] ‹ابلک› 'ablaq ۱. ویژگی هرچیز دورنگ، بهویژه سیاه و سفید.۲. (اسم) [قدیمی] پرهای سیاه و سفیدی که سپاهیان و رزمجویان به کلاه خود میزدند.۳. (اسم) مطلق اسب.〈 ابلق ایام: [قدیمی، مجاز] دنیا و روزگار و زمانه ب...
-
چاهسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čāhsār ۱. زمینی که در آن چاه بسیار باشد.۲. سر چاه؛ دهانۀ چاه.۳. مطلق چاه: ◻︎ دوپایش فروشد به یک چاهسار / نبد جای آویزش و کارزار (فردوسی: ۵/۴۵۲)، ◻︎ چاهساری هزارپایه در او / ناشده کس مگر که سایه در او (نظامی۴: ۶۷۵).
-
صفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفة، جمع: صفات] sefat ۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بیانگر حالت، چگونگی، مقدار، یا تعداد اسم است.۲. شاخصه؛ ویژگی؛ ممیزه.٣. (صفت) مانند؛ مثل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گداصفت، سگصفت.٤. (اسم مصدر) وصف خداوند با نامهای مخصوص.٥. [عامی...
-
تشبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašbih ۱. چیزی را به چیز دیگر مانند کردن؛ شبیه کردن.۲. (ادبی) مانند کردن کسی یا چیزی به کس دیگر یا چیز دیگر در صفتی بهوسیلۀ ادات تشبیه. تشبیه دارای چهار رکن است: ۱) مشبه، ۲) مشبهٌبه، ۳) وجه شبه، و ۴) ادات تشبیه.〈 تشبیه بالکنا...