کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاریخچه زندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چه کاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čekāre اهل چه کار؟؛ دارای چه شغل و عمل؟: فلانی چه کاره است؟
-
جستوجو در متن
-
آسکاریس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ascaris] (زیستشناسی) 'āskāris نوعی کرم حلقویشکل با زندگی انگلی که در رودۀ انسان و حیوان زندگی میکند؛ کرم روده.
-
عمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'omr ۱. حیات؛ زندگی؛ مدت زندگی.۲. طول زندگی؛ مدت حیات: در عمرم چنین چیزی ندیده بودم.۳. مدت دوام یا بقای چیزی.۴. [مجاز] مدت یا زمان بسیار زیاد: یک عمر در همین خانه زندگی کرده است.۵. [مجاز] شخص بسیار محبوب و عزیز.〈 عمر ابد: زندگان...
-
عیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eyš ۱. خوشگذرانی؛ خوشی و شادمانی.۲. [قدیمی] زیستن؛ زندگی کردن.۳. (اسم) [قدیمی] زندگی.۴. (اسم) [قدیمی] طعام؛ خوراک؛ خوردنی.
-
زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [پهلوی: zindakīh] ‹زندگی› zendegāni ۱. زنده بودن؛ زیستن حیات.۲. (اسم) عمر؛ حیات.۳. (اسم) آنچه به زندگی جمعیِ انسانها بستگی دارد.
-
معاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی، جمع: معایش] ma'āš ۱. زندگی؛ زندگانی.۲. آنچه بهوسیلۀ آن زندگی میکنند، از خوردنی و نوشیدنی؛ وسیلۀ زندگانی.
-
همزیستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) hamzisti ۱. با هم زندگی کردن.۲. زندگانی مردم دو کشور با کمکهای اقتصادی و سیاسی به یکدیگر.۳. (زیستشناسی) شریک بودن دو گیاه در زندگی با یکدیگر.
-
ماالحیاة
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ماءالحیاة] [قدیمی] mā'olhayāt آب حیات؛ آب زندگی.
-
مادام الحیات
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: مادامَالحیاة] mādāmolhayāt تا زنده است؛ در مدت زندگی.
-
عمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اعمار] 'amr حیات؛ زندگی.
-
پانسیونر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: pensionnaire] pānsiyoner کسی که در پانسیون زندگی میکند.
-
زیاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] ziyāndan زندگی دادن.
-
زیستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹زستن› zistan زندگی کردن؛ زندگانی کردن.
-
نوشاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nušāb آب حیات؛ آب زندگی.