کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تابع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: تَبَعَة و تَوابِع و تُبّاع و تابِعین] tābe' ۱. پیرو؛ پیرویکننده؛ دنبالکننده.۲. مطیع.۳. (اسم) هریک از مسلمانانی که صحابی را دیده و از آنان پیروی کرده باشد؛ تابعی.۴. [مجاز] تحت تٲثیر.
-
واژههای همآوا
-
طابع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] tābe' ۱. [منسوخ] مُهرزن.۲. (اسم) [قدیمی] سجیه؛ خوی؛ سرشت.۳. [قدیمی] طبعکننده؛ چاپکننده.
-
جستوجو در متن
-
تابعین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ تابع] tābe'in = تابع
-
تباع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ تابِع] [قدیمی] tobbā' = تابع
-
تبعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تبعَة] taba'e ۱. (سیاسی) = اتباع۲. [جمعِ تابع] [قدیمی] = تابع
-
متبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mottabe' تابع؛ پیرو.
-
تابعیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تابعیّة] tābe'iy[y]at تابع بودن؛ پیروی کردن.
-
عنادی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به عناد) [عربی: عنادیّ] [قدیمی] 'enādi[y] تابع مذهب عنادیه.
-
تبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taba' ۱. پیروی.۲. (اسم) [مجاز] نتیجه.۳. (اسم) [جمعِ تابِع] [قدیمی] = تابع
-
پیرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) peyro[w] ۱. آنکه از پی دیگری میرود.۲. ازپیرونده؛ تابع.
-
اعمال البلد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'a'mālolbalad ۱. دهکدههای تابع شهر.۲. شهرهایی که زیر حکم یک حاکم باشد.
-
پک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pok ۱. [تابعِ لُک] گُنده؛ ستبر؛ درشت: لُکوپُک.۲. ناهموار.
-
اتباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تَبَع و تابع] 'atbā' ۱. (سیاسی) مردمی که به لحاظ حقوقی در یک کشور زندگی میکنند. = تبعه۲. [قدیمی] = تابع