کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تابش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) tābeš ۱. تابیدن؛ درخشش.۲. (اسم) روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش؛ فروغ؛ پرتو.
-
جستوجو در متن
-
فروزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] foruzeš افروزش؛ افروختگی؛ روشنایی؛ تابش.
-
مهتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ماهتاب› mahtāb تابش ماه؛ روشنایی ماه.
-
فروغمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] foruqmand دارای فروغ؛ دارای روشنی و تابش.
-
افروغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فروغ› [قدیمی] 'afruq ۱. روشنی؛ روشنایی؛ تابش.۲. پرتو.
-
آفتاب زده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āftābzade آنکه از گرما و تابش آفتاب دچار بیماری آفتابزدگی شده باشد.
-
آفتاب سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āftābsanj دستگاهی برای اندازهگیری تابش روزانۀ آفتاب در یک محل.
-
بشنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bašanj ۱. آبرو.۲. طراوت؛ تابش رخسار.
-
پرتوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (فیزیک) partove شعاعها یا خطهای باریکی که از تابش نور پیدا شود.
-
رمضا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رمضاء] [قدیمی] ramzā شدت گرما؛ شدت تابش آفتاب بر زمین.
-
درفش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ درفشیدن) [قدیمی] de(o,a)rafš ۱. =درخشیدن۲. (اسم مصدر) تابش.
-
افروزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹فروزش› [قدیمی] 'afruzeš ۱. افروختگی؛ روشنایی؛ تابش.۲. (اسم) [مجاز] رونق.
-
تبش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [قدیمی] tabeš ۱. تابش.۲. گرما؛ گرمی.۳. فروغ؛ پرتو.
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاو› [عامیانه] to[w] تابشهایی که از یک منبع تابنده مانند خورشید و آتش و لامپ پراکنده میشود؛ تاب؛ تف.