کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابستانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خان غرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xānqard خانۀ تابستانی.
-
ورواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹وروار، فروار، فرواره› [قدیمی] varvāre بالاخانه؛ غرفه؛ خانۀ تابستانی.
-
صندل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sandale، مٲخوذ از لاتینی] sandal نوعی کفش تابستانی و روباز.
-
کتام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] katām خانۀ کوچک تابستانی از جنس چوب یا حصیر.
-
چوچونچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čučunče نوعی پارچۀ سفید لطیف و نازک که از آن لباس تابستانی میدوزند.
-
خس خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خسخانه› [قدیمی] xasxāne خانۀ تابستانی که با بوتههای خس درست میکردند و در تابستان آب بر آن میپاشیدند تا خنک شود.
-
مشرقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مشرقَین، تثنیۀ مشرق] [قدیمی] mašreqeyn ۱. مشرق و مغرب.۲. مشرق تابستانی و مشرق زمستانی.
-
خیش خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [قدیمی] xišxāne خانهای که در آن پردههای کتان میآویختند و برای خنک شدن هوا آنها را مرطوب میکردند؛ خانۀ تابستانی.
-
صیفی کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (کشاورزی) seyfikāri ١. عمل صیفیکار؛ کشتوکار تابستانی.٢. (اسم) = جالیز
-
بادرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bādro[w] ۱. ویژگی خانۀ تابستانی که از هرطرف باد در آن درآید.۲. (اسم) دریچه؛ منفذ.۳. (اسم) گذرگاه باد؛ بادگیر؛ بادخن.
-
بجکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بچکم، پچکم، بشکم، بیکم› [قدیمی] bajkam ۱. ایوان؛ صفه.۲. بارگاه.۳. خانۀ تابستانی که از همهطرف دروپنجره داشته باشد: ◻︎ از تو خالی نگارخانهٴ جم / فرش دیبا فگنده بر بجکم (رودکی: ۵۴۶).
-
بشکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پشکم، بجکم، بچکم، بیکم› [قدیمی] ba(e)škam ۱. ایوان؛ صفه: ◻︎ از شبستان به بشکم آمد شاه / گشت بشکم ز دلبران چون ماه (رودکی: ۵۴۶).۲. بارگاه.۳. خانۀ تابستانی.
-
فروار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرواره، پرباره، پربار، پروار، فرواره، بروار، برباره، برواره، ورواره، پربال، پرباله، فروال، فرواله› [قدیمی] farvār ۱. بالاخانه.۲. خانۀ تابستانی.۳. بادگیردار: ◻︎ آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال / خزپوش و به کاشانه شو از صُفه و فروار (فرخی: ۱۱۳...
-
بادغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادغد، بادغرد، بادغربد، بادغس، بادغن، وادغرد، بادگرد› [قدیمی] bādqar ۱. رهگذر باد؛ بادگیر؛ بادرس؛ بادخن.۲. خانۀ تابستانی: ◻︎ و هرگه که تیره بگردد جهان / بسوزد چو دوزخ شود بادغر (خسروی سرخسی: شاعران بیدیوان: ۱۷۷).
-
صفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفَّة] soffe ۱. سکو.۲. غرفهمانندی در داخل اتاق یا مسجد که جای نشستن چند تن باشد.٣. شاهنشین.٤. [قدیمی] ایوان.۵. [قدیمی] خانۀ تابستانی سقفدار.۶. [قدیمی] جای سایهدار.