کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تابستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تابستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tābestān دومین فصل سال، بعد از بهار و قبل از پاییز، مرکب از سه ماه تیر، مرداد، و شهریور. در این فصل روزها از همهوقت درازتر و اشعۀ خورشید به عمود نزدیکتر و هوا گرمتر است.
-
جستوجو در متن
-
صیفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صَیف) [عربی. فارسی] (کشاورزی) seyfi ویژگی محصولی که در تابستان به عمل میآید.
-
بهاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باربند، بارهبند› [قدیمی] bahārband جای بستن چهارپایان در فصل بهار و تابستان؛ جایی شبیه ایوان در خارج طویله که در فصل بهار و تابستان چهارپایان را در آنجا میبندند.
-
بوارح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بارِح] [قدیمی] bavāreh بادهایی که در تابستان میوزد؛ بادهای گرم.
-
وقدت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وقدة] [قدیمی] vaqdat سختترین گرما؛ سختترین گرمای تابستان.
-
باحورا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: باحوراء، معرب. مٲخوذ از سریانی] [قدیمی] bāhurā گرمای سخت تموز؛ شدت گرما در تابستان.
-
خس خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خسخانه› [قدیمی] xasxāne خانۀ تابستانی که با بوتههای خس درست میکردند و در تابستان آب بر آن میپاشیدند تا خنک شود.
-
فراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ferāq ۱. اسب نیکو و گشادهرفتار.۲. باد سرد تابستان.
-
قلب الاسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qalbol'asad ۱. (نجوم) روشنترین ستارۀ صورت فلکی اسد.۲. وسط تابستان.
-
شتوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شتا) [عربی: شتویّ] šatavi ویژگی کِشتی که در زمستان بکارند و حاصلش در بهار یا تابستان به دست آید، مانند جو و گندم.
-
باحور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سریانی] [قدیمی] bāhur ۱. سختی گرما در تابستان؛ گرمای سخت تموز.۲. بخاری که در هوای گرم از زمین بلند میشود.
-
برف انبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] barf[']ambār ۱. جایی که برف را انبار و ذخیره کنند که برای تابستان بماند.۲. (صفت) [مجاز] اوراق یا چیزهای دیگر که روی هم انباشته شده باشد.
-
کلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalāk ۱. دشت؛ صحرا.۲. (زمینشناسی) بیابانی که در فصل بارندگی سبز شده و در تابستان خشک شود؛ استپ.
-
سموم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَمائِم] [قدیمی] samum باد گرم و خفقانآور که در فصل بهار و تابستان در صحراهای افریقا و بیابانهای عربستان میوزد؛ باد گرم؛ باد زهرآگین.