کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی صفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی دردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bidardi ۱. بیرنجی.۲. بیحسی.
-
بی درنگ
فرهنگ فارسی عمید
(قید) biderang بدون تٲخیر و تٲمل؛ بیدیرکرد؛ فوراً.
-
بی رنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) birangi ۱. حالت بیرنگ بودن.۲. [مجاز] ساده و بیآلایش بودن.۳. (تصوف) بیچونی حق؛ عالم وحدت.
-
بی سامانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bisāmāni ۱. بینظمی.۲. بینوایی.۳. بیخانمانی.
-
بی سخن
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] bisoxan ۱. بیگفتگو.۲. بیشکوشبهه.
-
بی شبهه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] bišobhe بیشکوتردید.
-
بی شک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] bišak[k] بیگمان؛ بیتردید.
-
بی صبری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] bisabri ناشکیبایی.
-
بی طرفی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] bitarafi ۱. بیطرف بودن.۲. (سیاسی) دخالت نکردن یک دولت مستقل در کشمکشهای دولتهای متخاصم.
-
بی عرضگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] bi'orzegi بیعرضه بودن.
-
بی علاقگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] bi'alāqegi بیعلاقه بودن.
-
بی کسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bikasi ۱. بییارویاور بودن؛ تنهایی.۲. بینوایی.
-
بی کیار
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مرکب از بی + کیار (= تنبلی؛ کاهلی)] [قدیمی] bikiyār تند؛ سریع؛ بیدرنگ: ◻︎ مرد مزدور اندرآغازید کار / پیش او دستان همیزد بیکیار (رودکی: ۵۳۶).
-
بی گمان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) bigo(a)mān بیشک؛ بیتردید.
-
بی مایگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bimāyegi ۱. فرومایگی.۲. تهیدستی؛ بینوایی.