کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی سر و بی سامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سامان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sāmān] sāmān ۱. اسباب خانه؛ لوازم زندگانی.۲. افزار کار.۳. باروبنۀ سفر.۴. کالا.۵. آراستگی و نظم: ◻︎ گهی بر درد بیدرمان بگریم / گهی بر حال بیسامان بخندم (سعدی۲: ۴۹۲).۶. [قدیمی] آراموقرار: ◻︎ کسی که سایهٴ جبار آسمان شکند / چگونه باشد در...
-
سامانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سامان، مؤسس سلسلۀ سامانیان [۲۶۱ـ۳۸۹ هجری قمری]) sāmāni ۱. مربوط به سامانیان.۲. از نوادگان سامان: ◻︎ خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستانها سرو و از کاخها در (فرخی: ۸۳).
-
تزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹توزک› [قدیمی] tozok ۱. تعلیموتربیت.۲. نظموترتیب.۳. سامان و آرایش.
-
کاچار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاچال› [قدیمی] kāčār ۱. آلات؛ ادوات.۲. اسباب خانه.۳. ساز و سامان: ◻︎ اصل جنبش چرا نگویی چیست / چون نجویی که این چه کاچار است (ناصرخسرو: ۲۸۴).
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...
-
شاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] šāre ۱. دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر میبندند: ◻︎ ز سر شارۀ هندوی برگرفت / برهنه شد و دست بر سر گرفت (فردوسی: ۵/۴۴۹).۲. = ساری۳
-
چپق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] čopoq نوعی آلت تدخین با دستۀ چوبی و سر سفالی که توتون را در سر آن میریزند و دود میکنند.
-
بلا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [عربی] belā کلمۀ نفی؛ بی؛ بدونِ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بلاتشبیه، بلاشبهه، بلاشک، بلاعوض. Δ استعمال آن تنها بر سر اسم یا مصدر عربی صحیح است.
-
سراغوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سراگوش، سراغوچ، سراغچ، سراغج› [قدیمی] sarāquš پارچهای که زنان با آن سر و گیسوهای خود را بپوشانند؛ بافتهای از مروارید با دنبالۀ پارچهای دراز که بر روی سر قرار میگرفته و گیسها را میپوشانید؛ روسری؛ گیسوپوش: ◻︎ ای نهان داشتگان موی ز سر بگشای...
-
سرسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarsām ۱. (پزشکی) التهاب مغز سر و غشای آن که با تشنج و پریشانحواسی همراه است؛ ورم سر یا دماغ؛ مننژیت.۲. (اسم مصدر) حالت آشفتگی و بیخودی و پریشانحواسی شبیه دیوانگی.
-
سرین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به سر) [قدیمی] sarin ۱. [مقابلِ پایین] بالای سر.۲. طرف سر؛ جانب سر در بستر؛ بالش و متکا که زیر سر بگذارند: ◻︎ گه ریخت سرشک بر سرینش / گه روی نهاد بر جبینش (نظامی۳: ۵۱۷).
-
هامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هامَة، جمع: هامات] [قدیمی] hāme ۱. سر؛ سر هرچیز.۲. سر انسان.۳. رئیس و مهتر قوم.۴. گروه مردم.۵. (زیستشناسی) اسب.۶. (زیستشناسی) جغد.
-
بسیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹بسیچ، سیچ› basij ۱. (نظامی) آمادگی نیروی نظامی.۲. [قدیمی] اسباب؛ سامان.۳. (اسم) [قدیمی] سازوسامان جنگ: ◻︎ تدبیر ملک را و بسیج نبرد را / برتر ز بهمنی و فزون از سکندری (فرخی: ۳۸۲).۴. (اسم) [قدیمی] قصد؛ اراده.
-
بفج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بفچ، پفج› [قدیمی] bafj آب دهان؛ کف دهان؛ خیو: ◻︎ قی افتد آن را که سر و ریش تو بیند / زآن خلم و زآن بفج چکان بر سر و رویت (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ۲۸).
-
مجلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مجلیٰ] [قدیمی] majlā ۱. محل جلوه و ظهور.۲. پیش سر؛ قسمت پیش سر.