کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بی بی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بی بی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] bibi ۱. مادربزرگ.۲. از ورقهای بازی با نقش یک زن بر روی آن.۳. [قدیمی] بانو.
-
جستوجو در متن
-
استرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سترنگ› (زیستشناسی) [قدیمی] 'estarang = مهرگیاه: ◻︎ بی یاد حق مباش که بی یاد و ذکر حق / نزدیک اهل و عقل چه مردم چه استرنگ (سوزنی: ۲۳۴).
-
گمنامی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gomnāmi بی نامونشان بودن.
-
حافی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [عربی] [قدیمی] hāfi کسی که بی کفش راه میرود؛ پابرهنه؛ برهنهپای.
-
ابی
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [قدیمی] 'abi ۱. = بی: ابیکرانه، ابیرنج، ◻︎ ابیدانشان بار تو کی کشند/ ابیدانشان دشمن دانشند (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۲).۲. (حرف اضافه) = بی: ◻︎ جوان گرچه دانا بُوَد با گهر / ابی آزمایش نگیرد هنر (فردوسی: ۳/۳۰۹).
-
گاودل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] gāvdel ۱. ترسو: ◻︎ بی شیردلی بهسر نیاید/ وز گاودلان هنر نیاید (نظامی۳: ۳۸۱).۲. بیخرد.
-
رامیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹رمهیار، رمیار› [قدیمی] rāmyār = چوپان: ◻︎ رسیدم در میان مرغزاری / در آن دیدم رمی بی رامیاری (نزاری: لغتنامه: رامیار).
-
دریغا
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) da(e)riqā ای دریغ؛ ای افسوس: ◻︎ دریغا که بی ما بسی روزگار / بروید گل و بشکفد نوبهار (سعدی۱: ۱۸۶).
-
سلس البول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلسَةالبَول] (پزشکی) sale(a)solbo[w]l عدم توانایی کنترل ادرار بهصورتی که قطرهقطره و بی اختیار خارج میشود؛ چکمیزک.
-
انیدرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: anhydride، مرکب از دوکلمۀ یونانی an (بی) و hydor (آب)] ‹آنیدرید› (شیمی) 'anidrid ترکیب شیمیایی آلی یا معدنی که با حذف آب از یک اسید بهدست میآید.
-
بلا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [عربی] belā کلمۀ نفی؛ بی؛ بدونِ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بلاتشبیه، بلاشبهه، بلاشک، بلاعوض. Δ استعمال آن تنها بر سر اسم یا مصدر عربی صحیح است.
-
کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹گشی› kaš[š]i خوبی؛ خوشی: ◻︎ بنالد مرغ با خوشی، ببالد مور با کشی / بگرید ابر با معنی، بخندد برق بی معنی (منوچهری: ۱۲۳).
-
ماراسپند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: maraspand] ‹ماراسفند، مهراسپند› [قدیمی] mār[']espand ۱. روز بیستونهم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ ای دلارام روز ماراسپند / دست بی جام لعل می مپسند (مسعودسعد: ۵۵۱).۲. نام فرشتهای.
-
فروزینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آفروزینه، آفروزه، افروزه› [قدیمی] foruzine چیزی که با آن آتش روشن کنند، مانندِ خاروخاشاک و هیزم نازک؛ آتشگیره؛ آتشزنه: ◻︎ شرری را که جست ز آهن و سنگ / بی فروزینه مشکل است درنگ (جامی۱: ۱۵۶).