کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیکاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیکاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bikāre ۱. بیکار.۲. بیهنر.۳. ولگرد.۴. بیفایده.
-
جستوجو در متن
-
جایمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جَمَند› jāymand تنبل؛ کاهل؛ بیکاره.
-
ناکاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nākāre آنچه به کار نیاید؛ بیکاره؛ از کارافتاده؛ بیفایده.
-
جمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹چمند، جایمند› [قدیمی] jamand ۱. تنبل.۲. بیکاره.۳. اسب تنبل.
-
پرکم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] parkam ۱. بیکار؛ بیکاره.۲. ازکارافتاده؛ ناچیزشده.
-
بی عرضه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bi'orze ۱. بیلیاقت.۲. بیهمت.۳. بیکاره.
-
پیزری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پیزر) [مجاز] pizori ۱. سست؛ بیدوام.۲. ضعیف.۳. بیکاره.
-
چلفتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] čolofti بیدستوپا و بیعرضه و نالایق؛ بیکاره؛ پخمه.
-
شلخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) še(a)laxte ویژگی کسی که کارهایش بینظموترتیب باشد؛ بیکاره و تنبل.
-
هیچ کاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه] hičkāre بیکاره؛ کسی که کاری از او برنیاید و به درد کاری نخورد.
-
تنبل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tambal کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد؛ بیکاره؛ تنپرور.
-
ولگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) velgard ۱. بیکاره؛ هرزه.۲. هرزهگرد؛ کسی که بیهوده راه میرود.
-
الدنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] 'aldang ۱. بیعار.۲. لوده.۳. بیکاره.۴. مفتخور.۵. ولگرد و بیسروپا.
-
بالین پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bālinparast ۱. [مجاز] شخص تنبل و بیکاره که سر از بالین برندارد.۲. پرستار؛ پایینپرست.